به وبلاگ یا علی گفتیم و عشق آغاز شد خوش آمديد

عضويت در وبلاگ
منوي اصلي
صفحه نخست
پست الکترونيک
آرشيو مطالب
فهرست مطالب وبلاگ
پروفایل
موضوعات
مطالب مذهبی
مطالب عمومی
حوادث
جنایی پلیسی
دانشنامه مهدوییت
صلوات و بخشش گناهان
سخنان ناب
پیامکهای مذهبی
سخنان گهر بار 14 معصوم
کلام وحی
کد لوگوی مراجع و لوگوهای دیگر
موضوعات مطالب دیگر همسنگران
حمایت از خلیج همیشه فارس
زیبا ساز وبلاگ
عاقبت ترویج گناه توسط برخی از زنان
جوکهای پـَـَـ نــه پـَـَــ
پخش مستقیم شبکه های TV ایران
سایتی که عکسهای شما را به عکسهای قدیمی تبدیل میکند
دل نوشته
پخش مستقیم
دانلود خونه
عکس
شعر و ترانه و آهنگ
حدیث
داستان
مطالب مضحک و مسخره
بازی آنلاین
کدهای جاوا
شکلکهای اینترنتی
متفرقه
آپلود
جوک و اس ام اس
فرازی از وصیتنامه شهید
تبلیغ www.loxblog.com
فیلم و سریال
مطالب علمی
جوکهای دِ نـَـه دِ
مطالب آموزنده
انیمیشن
پرچم متحرک ایران عزیزمان و دیگر کشورها
کلیپ
فال و طالع بینی
به مناسبت هفته افتخار آفرین دفاع مقدس
جدیدترین های خودروی ایزان و جهان
عکسهای هنرمندان
پزشکی
تلاوت دلنشین "قرآن کریم"
آشپزی
نظامی دفاعی ایران
تروریستی
تسلیحات و ضد تسلیحات جهان
لوگوهای دوستان مسافر منتظر
عملیات بانکی
فروشگاه
پرسپولیسی ها
استقلالیها
تبلیغات شما در این سایت
بازی بازی بازی بازی بازی GAME GAME GAME GAME
قالب وبلاگ
این بخش نذر "امام علی النقی الهادی (ع) میباشد"
کد موزیک برای وبلاگ و وبسایت
اضافات

آخرین مطالب
طراح قالب

Template By: NazTarin.Com

آنچه در آسمانها و زمین است همه در دست با کفایت پروردگار دو عالم قرار دارد

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

استخاره آنلاین با قرآن مجید

در روایات آمده بهتر است که قبل از استخاره

سه بار سوره ي اخلاص (قل هو الله احد) را بخوانید

سپس سه مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد بفرستید

نيت کنید و به انچه كه مايلید استخاره نمایید

دست نیاز گر پیش غیر او میکنی دراز /پل بسته ای تا بگذری از آبروی خویش


استخاره آنلاین با قرآن کریم


http://mosafermontazer.loxblog.ir//

بازی آنلاین تراوین "رایگان بازی کنید"

http://up.vatandownload.com/images/x22r4f93e5rly27ne3dt.gif

عکس
اباصالح التماس دعا هرکجا رفتی یاد ما هم باش

روایت خضاب خون

 

امام علی


علامه مجلسی (ره) به نقل از امّ كلثوم دختر امام على علیه السلام می نویسد:

چون شب نوزدهم ماه رمضان شد، هنگام افطار پدر، یك سینى كه دو قرص نان جو و ظرفى كه در آن شیر و نمكِ ساییده بود، پیش او نهادم. وقتی از نماز فارغ شد، رو به افطار كرد. چون در آن به دقّت نگریست، سرش را تكان داد و به شدّت گریست و فرمود: «دخترم! فكر نمى‏كردم كه دخترى به پدرش بدى كند، آن‏طور كه تو به من بدى كردى!».


گفتم: كدام بدى؟! پدر!

فرمود: «دخترم! دو نوع غذا در یك سینى جلوى پدرت مى‏گذارى؟ آیا مى‏خواهى فرداى قیامت، توقّف من در برابر خدا طول بكشد؟ دوست دارم كه از برادرم و پسر عمویم پیامبر خدا پیروى كنم كه تا زنده بود، هرگز دو غذا در یك سینى جلویش نگذاشتند.

دخترم! هیچ ‏كس نیست كه خوراك و نوشیدنى و پوشاكش خوب و دلپذیر باشد، مگر آن كه روز قیامت، توقّفش در پیشگاه خدا بیشتر به درازا مى‏كشد. دخترم! در حلال دنیا حساب است و در حرامش عِقاب .... دخترم! به خدا چیزى نمى‏خورم تا یكى از دو غذا را بردارى».

همینکه [شیر را] برداشتم، رو به غذا آورد و یك گِرده نان با نمكِ سوده خورد. سپس خداوند را حمد و ثنا گفت. آنگاه مشغول نماز شد و همچنان در ركوع و سجود و نیایش و نالیدن به درگاه خداى سبحان بود.

آن شب همواره در حال قیام و قعود و ركوع و سجود بود. دم به دم بیرون مى‏رفت، نگاهش را به آسمان مى‏انداخت، به ستارگان مى‏نگریست و مى‏گفت: «به خدا كه نه دروغ گفته‏ام و نه به من دروغ گفته‏اند. این همان شبِ موعود است!». دوباره به عبادتگاه خویش برمى‏گشت و مى‏گفت: «خدایا! مرگ را بر من مبارك گردان» و بسیار «إنا للّه وإنا إلیه راجعون» و «لا حول ولا قوة إلّا باللّه العلى العظیم» مى‏گفت و بر پیامبر صلى الله علیه و آله و دودمانش درود مى‏فرستاد و زیاد استغفار مى‏كرد.

چون دیدم كه ایشان بى‏تاب و نالان است و بسیار ذكر و استغفار مى‏گوید، آن شب همراه او خوابم نبرد. گفتم: پدر! شما را چه شده كه مى‏بینم امشب طعم خواب را نمى‏چشى؟

فرمود: «دخترم! پدرت دلاوران را كشته و به صحنه‏هاى خطر وارد شده و هرگز نهراسیده است و هیچ شبى مثل امشب، رعب و هراس در دلم نیفتاده است». سپس گفت: «إنا للّه وإنا إلیه راجعون!»

در حالى كه سرش را با پارچه مى ‏بست و خون بر صورت و محاسنش جارى بود و محاسنش به خون سرش رنگین شده بود مى ‏فرمود: «این، همان است كه خدا و پیامبرش وعده داده بودند و خدا و رسولش راست گفتند...

گفتم: پدر! چرا از اوّل امشب، خبر از مرگ مى‏دهى؟

فرمود: «دخترم! اجل، نزدیك شده و آرزو بریده است.»

امّ كلثوم می گوید: [با شنیدن این سخنان] گریستم.

فرمود: «دخترم! گریه مكن. این سخن را جز به دلیل عهد و سخنى كه پیامبر صلى الله علیه و آله با من فرموده است، نگفتم.»

سپس کمی سر بر زانو نهاد و چُرتی زد. چون چشم گشود، گفت: «دخترم! وقتى هنگام اذان، نزدیك شد، خبرم كن!» و دوباره به نماز و دعا و نیایش به درگاه خداى متعال پرداخت كه از اوّل شب، همین حالت را داشت.

مراقب وقت اذان بودم. چون وقتش شد، همراه ظرفى كه آب داشت، نزد او آمدم. بیدارش كردم. وضو گرفت، برخاست، جامه‏اش را پوشید، در را گشود و به حیاط خانه رفت. در خانه مرغابى‏ هایى بود كه به برادرم حسین علیه السلام هدیه شده بود. چون به حیاط رفت، مرغابى ‏هایی که تا پیش از آن شب، صیحه نزده بودند در پى او بال ‏زنان و صیحه کشان به راه افتادند. فرمود: «لا إله إلا اللّه! ناله‏زنانى كه در پى آنها نوحه ‏كنانى خواهند بود و در صبح فردا قضاى الهى آشكار خواهد شد.»

و بعد راهی مسجد شد.[1]

امام علی

از اینجا به بعد اختلاف کوچکی بین گزارشهای رسیده وجود دارد. دسته ای حمله ابن ملجم به حضرت را قبل از شروع به نماز گزارش کرده اند دسته دیگر، حادثه ضربت را وقتی گفته اند که حضرت مشغول نماز بود. در این دسته دوم هم بحث است که آیا بعد از ضربت نماز جماعت به هم خورد یا حضرت کسی را به خود نهاد و او آن نماز را با مردم خواند؟

نمونه اخباری که حمله را پیش از نماز گزارش کرده اند

برخی از تاریخ نگاران مانند مسعودی و ابن سعد نوشته اند:

وقتی امیرالمومنین علیه السلام وارد مسجد شد؛ ابن ملجم و همراهانش[2] بر او حمله كردند، در حالى كه مى‏گفتند: حكومت از آن خداست؛ نه براى تو، اى على!

ابن ملجم با شمشیر بر فرق سر حضرت زد و ضربتِ شبیب به چارچوب در خورد، امّا وردان گریخت.

على علیه السلام [با اشاره به ابن ملجم] فرمود: «این مرد نگریزد!» مردم به طرف ابن ملجم دویدند و با سنگ‏ ریزه بر او مى‏زدند و دشنامش مى‏دادند و فریاد مى‏كشیدند. مردى از هَمْدان، پایش را جلوى ساق او گرفت و مغیرة بن نوفل بن حارث هم بر صورت او زد و او را بر زمین انداخت و او را نزد حسن علیه السلام آورد.[3]

 

به خداى كعبه سوگند، رستگار شدم

صاحب کتاب الإمامة والسیاسة به نقل از مدائنی می نویسد:

روزى كه با هم قرار گذاشته بودند رسید. آن دشمن خدا بیرون شد و در كمین على علیه السلام نشست. آنگاه كه براى نماز صبح بیرون مى‏آمد، صبحدم روز جمعه، ده شب مانده به آخر رمضان سال چهلم بود. وقتی حضرت براى نماز بیرون آمد، به سوى او جَست و گفت: حكومت، از آنِ خداست، نه براى تو، اى على! و با شمشیر بر فرق او ضربت زد.

على علیه السلام فرمود: « فُزتُ ورَبِّ الكَعبَةِ» ؛ به خداى كعبه سوگند، رستگار شدم.[7]

 

امام علی
نمونه اخباری که حمله را در بین نماز گزارش کرده اند

از امام سجاد علیه السلام نقل است که فرمود:

آنگاه كه ابن ملجم ملعون امیر مۆمنان على بن ابى‏طالب علیه السلام را ضربت زد و همراه او كس دیگرى هم بود كه ضربت او (آن همراه) به دیوار فرود آمد، ابن ملجم ضربت زد و ضربت او در حالى كه حضرت در سجده بود، بر سر وى فرود آمد، به جاى ضربتى كه از پیش بود. وأمَّا ابنُ مُلجَمٍ فَضَرَبَهُ فَوَقَعَتِ الضَّربَةُ وهُوَ ساجِدٌ عَلى رَأسِهِ عَلَى الضَّربَةِ الَّتی كانَت.[4]

کسانی که معتقدند حضرت در نماز مورد اصابت شمشیر آن ملعون قرار گرفت در این بحث دارند که آیا امام علیه السلام كسى را به جاى خود تعیین كرد كه نماز را به پایان ببرد یا نه؟ بیشتر بر این باورند كه حضرت، جعدة بن هبیره را به جاى خود نهاد و او آن نماز را با مردم خواند.

در کتاب «مقتل أمیر المۆمنین» به نقل از عمر بن عبد الرحمان آمده است: چون ابن ملجم بر على علیه السلام در نماز ضربت زد، آن حضرت عقب آمد و جعدة بن هبیره را با اشاره به پشتش به جلو هُل داد و او با مردم نماز خواند.[5]

آن شب همواره در حال قیام و قعود و ركوع و سجود بود. دم به دم بیرون مى‏رفت، نگاهش را به آسمان مى‏انداخت، به ستارگان مى‏نگریست و مى‏گفت: به خدا كه نه دروغ گفته‏ام و نه به من دروغ گفته‏اند. این همان شبِ موعود است!

بعد از آن ضربت

علامه مجلسی ره به نقل از لوط بن یحیى و او از اساتید روایتش نقل می کند:

چون امام علیه السلام ضربت را حس كرد، ننالید، صبر كرد و به ‏حساب خدا و اجر او گذاشت و به رو افتاد و در حالى كه كسى نزد او نبود، مى‏گفت: «بِسم اللّه وباللّهِ وَعلى ملّةِ رسولِ اللّه!».

با شنیدن صدای ضجّه، هر كه در مسجد بود به سمت او دوید. همه دور خود مى ‏چرخیدند و از شدّت و وحشت فاجعه نمى‏دانستند كجا مى‏روند. دور امام على علیه السلام را گرفتند، در حالى كه سرش را با پارچه مى ‏بست و خون بر صورت و محاسنش جارى بود و محاسنش به خون سرش رنگین شده بود مى ‏فرمود: «این، همان است كه خدا و پیامبرش وعده داده بودند و خدا و رسولش راست گفتند ...».

مردم وارد مسجد جامع كوفه شدند. امام حسن علیه السلام را دیدند كه سر پدرش بر دامن اوست، خون‏ها را شسته و جاى ضربت را بسته؛ ولى همچنان از آن خون بیرون مى‏زند و رنگ چهره‏اش هرچه بیشتر سفید متمایل به زرد مى‏شود. با گوشه چشم به آسمان مى‏نگرد و زبانش به تسبیح خدا و توحید او گویاست و مى‏گوید: «از تو مى‏خواهم، اى خداى بلند مرتبه برتر!».

امام حسن علیه السلام سر او را بر دامن گرفت. دید كه از هوش رفته است. در آن لحظه به شدّت گریست و شروع كرد به بوسیدن چهره و بین دو چشم و جایگاه سجده پدرش. قطراتى از اشك دیدگانش بر صورت امیر مۆمنان چكید. دیدگان را گشود و او را گریان دید. فرمود: «پسرم! این گریه چیست؟ پسرم! از این روز به بعد، بر پدرت نگران نباش. اینك این جدّت محمّد مصطفى است و اینها خدیجه و فاطمه و حوریان بهشتى‏اند كه همه حلقه زده و منتظر قدوم پدرت هستند. راحت و آسوده باش و چشمت روشن باد! دست از گریه بدار كه صداى ناله فرشتگان به آسمان بلند است. فرزندم! بر پدرت بى‏تابى مى‏كنى، در حالى كه فردا پس از من مسموم و مظلوم، كشته خواهى شد و برادرت همین‏گونه با شمشیر كشته خواهد شد و به جدّ و پدر و مادرتان مى‏پیوندید؟»[6]

 

پی نوشت:

1.       بحار الأنوار 42/276. علّامه مجلسى (ره) در آغاز این نقل می نویسد: «در برخى كتابهاى كهن روایتى درباره چگونگى شهادتش دیدیم و بخشى از آن را به اختصار به اندازه‏اى كه با كتاب ما تناسب داشته باشد، آوردیم»  و این نوشته بخشهایی از نقل علامه مجلسی ره است.

2.       شبیب بن بجره و وردان بن مجاله دو همدست ابن ملجم بودند که تصمیم گرفتند در مسجد کوفه کمین کنند همینکه امیرالمومنین علیه السلام برای نماز وارد مسجد می شود ناجوانمردانه به او یورش برده و حضرت را با ضربات شمشیر به شهادت برسانند. ر.ک به الارشاد 1/17 و تاریخ طبری 5/143

3.       مروج الذهب 2/424، الطبقات الكبرى 3/36-37، أنساب الأشراف 3/253، الكامل فی التاریخ 2/435، اسد الغابة 4/113

4.       امالی  شیخ طوسی ره، ص 365

5.       مقتل أمیرالمۆمنین، ص30

6.       بحار الأنوار 42/281

7.       الإمامة والسیاسة 1/180

         امید پیشگر

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

منبع:http://www.tebyan.net/

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 23:1 | |
پسرم فراوان به ياد مردن باش(3)


حضرت علي عليه السلام

سفارشارت حضرت علي(عليه‎السلام) به امام حسن عليه‎السلام

و چه بسا چيزى را طلبيدى كه اگر به تو مى‏دادند، تباهى دينت را در آن مى‏ديدى. پس پرسشت درباره چيزى باشد كه نيكى آن برايت پايدار ماند، و سختى و رنج آن به كنار، كه نه مال براى تو پايدار است و نه تو براى مال برقرار. و بدان كه تو براى آن جهان آفريده شده‏اى نه براى اين جهان، و براى نيستى نه براى زندگى جاودان، و براى مردن نه زنده بودن. و بدان تو در منزلى هستى كه از آن رخت خواهى بست، و خانه‏اى كه بيش از روزى چند در آن نتوانى نشست، و در راهى هستى كه پايانش آخرت است، و شكار مرگى كه گريزنده از آن نرهد، و آن را كه جويد بدو رسد و از دست ندهد، و ناچار پنجه بر تو خواهد افكند، پس بترس از آن كه تو را بيايد و در حالتى باشى ناخوشايند. با خود از توبه سخن به ميان آورده باشى، و او تو را از آن باز دارد و خويشتن ‏را تباه كرده باشى.

پسركم! فراوان به ياد مردن باش و ياد آنچه با آن برمى‏آيى و آنچه پس از مردن روى بدان نمايى، تا چون بر تو درآيد ساز خويش را آراسته باشى و كمر خود را بسته، و ناگهان نيايد و تو را مغلوب نمايد. مبادا فريفته شوى كه بينى دنيا داران به دنيا دل مى‏نهند، و بر سر دنيا بر يكديگر مى‏جهند. چه خدا تو را از دنيا خبر داده و دنيا وصف خويش را با تو در ميان نهاده و پرده از زشتي‎هايش برايت گشاده.

همانا دنياپرستان سگانند عوعوكنان، و درندگانند در پى صيد، دوان. برخى را برخى بد آيد، و نيرومندش ناتوان را طعمه خويش نمايد، و بزرگشان بر خرد دست چيرگى گشايد. دسته‏اى اشتران پايبند نهاده، و دسته‏اى ديگر رها و خرد خود را از دست داده. در كار خويش سرگردان، در چراگاه زيان، در بيابانى دشوار گذر روان، نه شبانى كه به كارشان رسد، نه چراننده‏اى كه به چراشان برد، دنيا به راه كورى‏شان راند و ديده‏هاشان را از چراغ هدايت بپوشاند. در بيراهه حيرتش سرگردان، و فرو شده در نعمت آن. دنيا را پروردگار خود گرفته‏اند و دنيا با آنان به بازى پرداخته و آنان سرگرم بازى دنيا و آنچه را پس آن است فراموش ساخته.

پسركم! فراوان به ياد مردن باش و ياد آنچه با آن برمى‏آيى و آنچه پس از مردن روى بدان نمايى، تا چون بر تو درآيد ساز خويش را آراسته باشى و كمر خود را بسته، و ناگهان نيايد و تو را مغلوب نمايد. مبادا فريفته شوى كه بينى دنياداران به دنيا دل مى‏نهند، و بر سر دنيا بر يكديگر مى‏جهند.

باش تا پرده تاريكى بگشايد كه ‏[گويى راه سفر بريده است‏] و كاروان به منزل رسيده، و آن كه بشتابد، بود كه كاروان را دريابد، و بدان! كسى كه مركبش روز و شب است او را براند هر چند وى ايستاده ماند، و راه را بپيمايد، هر چند كه بر جاى بود و راحت نمايد. و به يقين بدان كه تو هرگز به آرزويت دست نخواهى يافت، و از اجل روى نتوانى برتافت، و به راه كسى هستى كه پيش از تو مى‏شتافت. پس آنچه را مى‏خواهى آسان‏ گير و در آنچه به دست مى‏كنى طريق نيك را بپذير.

«چه بسا جستجو كه به از دست شدن مايه كشاند» و هر جوينده روزى نيابد و هر آهسته رو محروم نماند. نفس خود را از هر پستى، گرامى‏ دار، هر چند تو را بدانچه خواهانى رساند، چه آنچه را از خود بر سر اين كار مى‏نهى، هرگز به تو برنگرداند. بنده ديگرى مباش حالى كه خدايت آزاد آفريده، در آن نيكى كه جز با بدى به دست نيايد و آن توانگرى كه جز با سختى و خوارى بدان نرسند، كسى چه خوبى ‏ديده؟

و بپرهيز از اين كه مركب‏هاى طمع تو را برانند، و به آبشخورهاى هلاكت رسانند، و اگر توانى ميان خود و خدا، خداوند نعمتى را حجاب نگردانى، چنان كن كه دانى، چه تو بهره‏هاى خود را بيابى و حصه خويش را بگيرى و محروم نمانى، و اندك نعمت از جانب خداى سبحان بزرگتر و گرامي‎تر است از بسيار آفريدگان، هر چند همه از اوست اندك يا فراوان.

و جبران آنچه به نگفتن به دست نياورده‏اى آسانتر بود تا تدارك آنچه به گفتن از دست داده‏اى، كه نگاهدارى آنچه در آوند است، به استوار بستن آن به بند است، و نگاه داشتن آنچه به دستهايت دارى دوست‏تر دارم تا به گرفتن آنچه در دست ديگرى است دست پيش آرى. و تلخى نوميدى بهتر تا از اين و آن طلبيدن، و ورزيدن با پارسايى بهتر تا بى‏نيازى و به گناه آلوده گرديدن.

و مرد بهتر از هر كس نگهبان راز خويش است و بسا كوشنده كه براى زيانى كوشد كه او را در پيش است. آن كه پر گويد ياوه سر است، و آن كه بينديشد بيناست. با نيكان بنشين تا از آنان به حساب آيى و از بدان بپرهيز تا در شمار ايشان در نيايى. بد خوراكى است كه از حرام به دست شود، و ستم بر ناتوان زشت‏ترين ستم بود. جايى كه مدارا درشتى به حساب آيد به جاى مدارا درشتى بايد، بسا كه دارو بيمارى شود و درد درمان گردد.

تلخى نوميدى بهتر تا از اين و آن طلبيدن، و ورزيدن با پارسايى بهتر تا بى‏نيازى و به گناه آلوده گرديدن.

بسا اندرز دهد آن كه از او اندرز نپايند، و خيانت كند آنكه پى اندرز نزد او آيند، و بپرهيز از تكيه كردنت بر آرزوها كه آن كالاى احمقان است، و خرد به خاطر سپردن تجربه‏هاست و بهتر چيز كه آزمودى آن بود كه پند تو در آن است. فرصت را غنيمت دان پيش از آنكه از دست رود و اندوهى گلوگير شود. هر خواهنده به مقصود نرسد و هر رفته باز نگردد. از جمله زيان‏ها توشه رفتن فراهم نياوردن است و آخرت را تباه كردن. هر كارى را پايانى بود و آنچه برايت مقدر شده زودا كه به تو رسد. سوداگر به خطر افكننده خويش است، و بسا اندك كه بالنده‏تر از بيش است. نه در ياور بي‎مقدار سودى بود و نه در دوست به تهمت گرفتار.

چندانكه زمانه رام توست آن را آسان گير و به اميد بيشتر، خطر را بر خود مپذير، و بپرهيز از آن كه ستيزه‏جويى چون اسب سركش تو را بردارد [و به گرداب هلاكت درآرد]. چون برادرت از تو ببرد خود را به پيوند با او وادار، و چون روى بگرداند، مهربانى پيش آر، و چون بخل ورزد از بخشش دريغ مدار، و هنگام دورى كردنش از نزديك شدن، و به وقت سختگيرى‏اش از نرمى كردن، و به هنگام گناهش از عذر خواستن. چنانكه گويى تو بنده اويى، و چونان كه او تو را نعمت داده ‏[و حقى برگردنت نهاده‏]، و مبادا اين نيكى را آنجا كنى كه نبايد، يا درباره آن كس كه نشايد. دشمن دوستت را دوست مگير تا دوستت را دشمن نباشى، و در پندى كه به برادرت مى‏دهى ‏[نيك بود يا زشت‏] بايد با اخلاص باشى. خشم خود را اندك اندك بياشام كه من جرعه‏اى شيرين‏تر از آن نوشيدم و پايانى گواراتر از آن نديدم.

نرمى كن بدان كه با تو درشتى كند، باشد كه به زودى نرم شود. با دشمن خويش به بخشش رفتار كن كه آن شيرين‏ترين دو پيروزى است ‏[انتقام از او كشيدن يا بروى بخشيدن‏]. اگر خواستى از برادرت ببرى، جايى براى ‏[دوستى‏] او نزد خود باقى گذار كه اگر روزى بر وى آشكار گرديد، بدان وسيلت بدان تواند رسيد.

كسى كه به تو گمان نيك برد [با كرده نيك‏] گمانش را راست كن. و حق برادرت را به اعتماد دوستى كه با او دارى ضايع مگردان، چه آن كس كه حق او را ضايع كرده‏اى برادرت به حساب نمى‏آمد. و مبادا با كسانت رفتارى كنى كه بدبخت‏ترين مردم نسبت به تو باشند. در آن كه تو را نخواهد دل مبند، و مبادا برادرت را در پيوند با تو گسستن عذرى بود قويتر از تو در پيوند با او بستن، و مبادا در بدى رساندن بهانه‏اى‏اش باشد قويتر از تو در نيكويى كردن. و ستم آن كه بر تو ستم كند در ديده‏ات بزرگ نيايد، چه او در زيان خود و سود تو كوشش نمايد، و پاداش آن كه تو را شاد كند آن نيست كه با وى بدى كنى.

دشمن دوستت را دوست مگير تا دوستت را دشمن نباشى، و در پندى كه به برادرت مى‏دهى ‏[نيك بود يا زشت‏] بايد با اخلاص باشى. خشم خود را اندك اندك بياشام كه من جرعه‏اى شيرين‏تر از آن نوشيدم و پايانى گواراتر از آن نديدم.

بدان پسركم كه روزى دو تاست، آن كه آن را بجويى، و آنكه، تو را جويد. و اگر نزد آن نروى راه را به سوى تو پويد. چه زشت است فروتنى هنگام نيازمندى، و درشتى به وقت بى‏نيازى. بهره تو از دنيا همان است كه‏ آبادانى خانه آخرتت بدان است. اگر بدانچه از دستت رفته مى‏زارى، پس زارى كن به همه آنچه در دست ندارى. از آنچه نبوده است بر آنچه بوده دليل گير، كه كارها همانندند و يكديگر را نظير. از آنان مباش كه پند سودشان ندهد جز با بسيار آزردن، كه خردمند پند به ادب گيرد و چارپا با تازيانه خوردن.

اندوه‏ها را كه به تو روى آرد از خود دور گردان، با دل نهادن بر شكيبايى و اعتقاد بى‏گمان. آن كه از عدالت بگرديد به ستم گراييد. يار به منزلت خويشاوند است، و دوست كسى است كه در نهان به آيين دوستى پاى‏بند است، و هواى نفس را با رنج پيوند است. بسا نزديك كه از دور دورتر است، و بسا دور كه از نزديك نزديكتر. و بيگانه كسى است كه او را دوستى نيست.

آن كه پاى از حق برون نهد راه بر او تنگ شود. هر كه اندازه خود بداند حرمتش باقى ماند. استوارترين رشته‏اى كه رشته‏اى است كه ميان تو و خداست. آن كه در كار تو نپايد، دشمنت به حساب آيد. آنجا كه طمع به هلاكت كشاند، نوميد ماندن از نرسيدن به مقصود چون رسيدن بدان ماند. نه هر رخنه‏اى را آشكار توان ديد و نه بر هر فرصتى توان رسيد. بود كه بينا به خطا افتد و كور به مقصد خود رسد. بدى را واپس افكن چه هر گاه خواهى توانى شتافت، و بدان دست خواهى يافت. و از نادان گسستن چنان است كه به دانا پيوستن، و آن كه از زمانه ايمن نشيند، خيانت آن بيند. و آن كه زمانه را بزرگ داند وى را خوار گرداند. نه هر كه تير پراند به نشانه رساند. چون انديشه سلطان بگردد زمانه دگرگون شود. پيش از اين كه به راه افتى بپرس كه همراهت كيست، و پيش از [گرفتن‏] خانه ببين كه با كدام ‏[همسايه‏] خواهى زيست.

بدان تو در منزلى هستى كه از آن رخت خواهى بست، و خانه‏اى كه بيش از روزى چند در آن نتوانى نشست، و در راهى هستى كه پايانش آخرت است، و شكار مرگى كه گريزنده از آن نرهد.

بپرهيز از آنكه در سخنت چيزى خنده‏آور آرى، هر چند آن را از جز خود به گفتار در آرى. بپرهيز از راى زدن با زنان كه سست رايند، و در تصميم گرفتن ناتوان، و در پرده‏شان نگاه‏دار تا ديده‏شان به نامحرمان نگريستن نيارد. كه سخت در پرده بودن، آنان را از [هر گزند] بهتر نگاه دارد، و برون رفتنشان از خانه بدتر نيست از بيگانه كه بدو اطمينان ندارى و او را نزد آنان در آرى. و اگر توانى چنان كنى كه جز تو را نشناسند، روا دار، و كارى كه برون از توانايى زن است به دستش مسپار، كه زن گل بهارى است لطيف و آسيب‏پذير، نه پهلوانى است كارفرما و در هر كار دلير، و مبادا در گرامى داشت ‏[او خود را] از حد بگذرانى يا او را به طمع افكنى و به ميانجى ديگرى وادار گردانى.

و بپرهيز از رشك نابجا كه آن درستكار را به نادرستى كشاند و پاكدامن را به بدگمانى خواند، و هر يك از خدمتكارانت را كارى به عهده بگذارد و آنان را بدان كار بگمار تا هر يك وظيفه خويش بگذارد و كار را به عهده ديگرى نگذارد، و خويشاوندانت را گرامى بدار كه آنان چون بال تواند كه بدان پرواز مى‏كنى، و ريشه تواند كه به آن باز مى‏گردى، و دست تو كه بدان حمله مى‏آورى. دين و دنياى تو را به خدا مى‏سپارم، و بهترين داورى را از وى براى تو درخواست دارم. امروز و هر زمان هم در اين جهان، و هم در آن جهان. و السلام.

 

 برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سيد جعفر شهيدى

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:53 | |
داستان آنان كه به دنيا فريفته گرديدند(2)

 

حضرت علي عليه السلام

سفارشارت حضرت علي(عليه‎السلام) به امام حسن عليه‎السلام

حضرت علي(عليه‎السلام) در ادامه چنين پسر خود را نصيحت مي‎کنند:

و بدان پسركم آنچه بيشتر دوست دارم از وصيتم به كار بندى، از خدا ترسيدن است و بر آنچه بر تو واجب داشته، بسنده كردن، و رفتن به راهى كه پدرانت پيمودند و پارسايان خاندانت بر آن راه بودند، چه آنان از نگريستن در كار خويش باز نايستادند چنانكه تو مى‏نگرى، و نه از انديشيدن چنانكه تو مى‏انديشى، و انجام كار چنانشان كرد كه آنچه را شناختند به كار بستند، و از بند آنچه بر عهده‏شان نبود رستند، و اگر نفس تو پذيرفتن چنين نتواند، و خواهد چنانكه آنان دانستند بداند، پس بكوش تا جستجوى تو از روى دريافتن و دانستن باشد، نه به شبهه‏ها در افتادن و جدال را بالا بردن، و پيش از اين كه اين راه را بپويى بايد از خداى خود يارى جويى. و براى توفيق خود روى بدو آرى و آنچه تو را به شبهه‏اى دچار سازد يا به گمراهى‏ات ‏در اندازد، واگذارى.

و چون يقين كردى دلت روشن شد و ترسيد، و انديشه‏ات فراهم شد و به كمال رسيد، و هم تو بر يك چيز مقصور گرديد، در آنچه برايت روشن ساختم بنگر [و چون نگريستى به كار ببر]. و اگر آنچه دوست دارى تو را دست نداد و آسودگى فكر و انديشه‏ات ميسر نيفتاد، بدان! راهى را كه درست نمى‏بينى مى‏سپارى، و در تاريكى گام مى‏گذارى، و آن كه در طلب دين است نه آن است و نه اين است، و در چنين حال بازداشتن خويش بهترين است.

پس پسركم وصيت مرا نيك درياب‏ [و از به كار بستن آن روى متاب‏] و بدان! آن كه مرگ را بر سر آدمى مى‏آرد، همان است كه زندگى را در دست دارد، و آن كه مى‏آفريند همان است كه مى‏ميراند، و آن كه نابود مى‏سازد آن است كه باز مى‏گرداند و آن كه به بلا مى‏آزمايد هم او عافيت عطا مى‏فرمايد و بدان كه جهان بر پاى نمانده جز بر سنتى كه خدا كار آن را بر آن رانده يا نعمت است و يا ابتلا، و سرانجام پاداش روز جزا، يا ديگر چيزى كه خواست و بر ما ناپيداست.

اگر آنچه دوست دارى تو را دست نداد و آسودگى فكر و انديشه‏ات ميسر نيفتاد، بدان! راهى را كه درست نمى‏بينى مى‏سپارى، و در تاريكى گام مى‏گذارى، و آن كه در طلب دين است نه آن است و نه اين است، و در چنين حال بازداشتن خويش بهترين است.

پس اگر دانستن چيزى از اين جمله بر تو دشوار گردد، آن دشوارى را از نادانى خود به حساب آر! چه، تو نخست كه آفريده شدى نادان بودى سپس دانا گرديدى، و چه بسيار است آنچه نمى‏دانى و در حكم آن سرگردانى، و بينشت در آن راه نمى‏يابد، سپس آن را نيك مى‏بينى و مى‏دانى. پس چنگ در [رشته بندگى‏] كسى بزن كه تو را آفريده، و به اندامت كرده و روزيت بخشيده. پس تنها بنده او مى‏باش و روى به سوى او آر و تنها از او بيم دار!

و بدان! پسركم كه هيچ كس چون رسول(صلي الله عليه و آله) از خدا آگاهى نداده است، پس خرسند باش كه او را راهبرت گيرى و براى نجات، پيشوايى‏اش را بپذيرى. من در نصيحت تو كوتاهى نكردم، و تو هر چند بكوشى و درباره خود بينديشى، به پايه انديشه‏اى كه من در حق تو دارم نخواهى رسيد!

و بدان پسركم، اگر پروردگارت شريكى داشت پيامبران او نزد تو مى‏آمدند و نشانه‏هاى پادشاهى و قدرت او را مى‏ديدى، و از كردار و صفت‎هاى او آگاه مى‏گرديدى. ليكن او خداى يكتاست. چنانكه خود، خويش را وصف كرده است. كسى در حكمرانى وى مخالف او نيست، و ملك او جاودانه و هميشگى است. آغاز همه چيزهاست و او را آغازى نيست، و آخر است پس از همه اشياء و او را نهايت نيست . برتر از آن است كه ربوبيت او را دلى فرا گيرد و يا در ديده‏اى جاى پذيرد، و چون اين را دانستى كار چنان كن كه از چون تويى بايد، كه خرد منزلت است و بي‎مقدار، و توانايى‏اش كم و ناتوانيش بسيار و طاعت خدا را خواهان و از عقوبتش ترسان، و از خشم او هراسان كه خدا تو را جز نيكوكارى نفرموده و جز از زشتكارى نهى ننموده.

پسركم! من تو را از دنيا آگاه كردم، و از دگرگون شدنش و از ميان رفتن و دست به دست گرديدنش، و تو را خبر دادم از آن جهان، و آنچه در آنجا آماده است براى مردم آن، و براى تو درباره هر دو، مثل‎ها راندم تا از آنها پند پذيرى و دستور كار خويشش گيرى. داستان آنان كه دنيا را آزمودند و شناختند همچون گروهى مسافرند، كه به جايى منزل كنند، ناسازوار، از آب و آبادانى به كنار. و آهنگ جايى كنند پر نعمت و دلخواه، و گوشه‏اى پر آب و گياه. پس رنج راه را بر خود هموار كنند، و بر جدايى از دوست و سختى سفر، و ناگوارى خوراك دل نهند. كه به خانه فراخ خود رسند، و در منزل آسايش خويش بيارمند. پس رنجى را كه در اين راه بر خود هموار كردند آزار نشمارند، و هزينه‏اى را كه پذيرفتند تاوان به حساب نيارند، و هيچ چيز نزدشان خوشايندتر از آن نيست كه به خانه‏شان نزديك كرده و به منزلشان در آورده.

پسركم آنچه بيشتر دوست دارم از وصيتم به كار بندى، از خدا ترسيدن است و بر آنچه بر تو واجب داشته، بسنده كردن، و رفتن به راهى كه پدرانت پيمودند و پارسايان خاندانت بر آن راه بودند، چه آنان از نگريستن در كار خويش باز نايستادند چنانكه تو مى‏نگرى، و نه از انديشيدن چنانكه تو مى‏انديشى.

و داستان آنان كه به دنيا فريفته گرديدند چون گروهى است كه در منزلى پر نعمت بودند، و از آنجا رفتند و در منزلى خشك و بى‏آب و گياه رخت گشودند. پس چيزى نزد آنان ناخوشايندتر و سخت‏تر از جدايى منزلى نيست كه در آن به سر مى‏بردند و رسيدن به جايى كه بدان روى آوردند.

پسركم! خود را ميان خويش و ديگرى ميزانى به حساب آر. پس آنچه براى خود دوست مى‏دارى براى جز خود دوست بدار. و آنچه تو را خوش نيايد براى او ناخوش بشمار. و ستم مكن چنانكه دوست ندارى بر تو ستم ‏رود، و نيكى كن چنانكه دوست مى‏دارى به تو نيكى كنند. و آنچه از جز خود زشت مى‏دارى براى خود زشت بدان، و از مردم براى خود آن را بپسند كه از خود مى‏پسندى در حق آنان، و مگوى ‏[به ديگران‏] آنچه خوش ندارى شنيدن آن، و مگو آنچه را ندانى، هر چند اندك بود آنچه مى‏دانى، و مگو آنچه را دوست ندارى به تو گويند.

و بدان كه خودپسندى‏ [آدمى‏] را از راه راست بگرداند، و خردها را زيان رساند. پس سخت بكوش و گنجور ديگرى مشو، و چون راه خويش يافتى چندانكه توانى پروردگارت را فروتن باش ‏[و به راه اطاعت او رو].

و بدان كه پيشاپيش تو راهى است دراز، و رنجى جانگداز، و تو بى‏نياز نيستى در اين تكاپو از جستجو كردن به طرزى نيكو. توشه خود را به اندازه گير چنانكه تو را رساند، و پشتت سبك ماند، و بيش از آنچه توان دارى بر پشت خود منه كه سنگينى آن بر تو گران آيد. و اگر مستمندى يافتى كه توشه‏ات را تا به قيامت برد، و فردا كه بدان نيازمندى تو را به كمال پس دهد، او را غنيمت شمار و بار خود را بر پشت او گذار. و توشه او را سنگين كن چنانكه توانى. چه بود كه او را بجويى و نشانى از وى ندانى، و غنيمت دان آن را كه در حال بى‏نيازيت از تو وام خواهد تا در روز تنگدستيت بپردازد، و بدان كه پيشاپيش تو گردنه‏اى دشوار است، سبكبار در بر شدن بدان آسوده‏تر از سنگين‏بار است، و كُند رونده در پيمودن آن زشت ‏حال‎تر از شتابنده، و فرود آمدن تو در آن مسير بر بهشت يا دوزخ بود ناگزير.

داستان آنان كه به دنيا فريفته گرديدند چون گروهى است كه در منزلى پر نعمت بودند، و از آنجا رفتند و در منزلى خشك و بى‏آب و گياه رخت گشودند. پس چيزى نزد آنان ناخوشايندتر و سخت‏تر از جدايى منزلى نيست كه در آن به سر مى‏بردند و رسيدن به جايى كه بدان روى آوردند.

پس، پيش از فرود آمدنت براى خويش پيشروى روانه ساز و پيش از رسيدنت خانه را بپرداز، كه پس از مرگ جاى عذر خواستن نيست، و نه راه به دنيا بازگشتن.

و بدان! كسى كه گنجينه‏هاى آسمان و زمين در دست اوست تو را در دعا رخصت داده و پذيرفتن دعايت را بر عهده نهاده، و تو را فرموده از او خواهى تا به تو دهد، و از او طلبى تا تو را بيامرزد. و ميان تو و خود كسى را نگمارده تا تو را از وى بازدارد، و از كسى ناگزيرت نكرده كه نزد او برايت ميانجى آرد، و اگر گناه كردى از توبه‏ات منع ننموده و در كيفرت شتاب ‏نفرموده، و چون ‏[بدو] باز گردى سرزنشت نكند، و آنجا كه رسوا شدنت سزاست پرده‏ات را ندرد، و در پذيرفتن توبه بر تو سخت نگرفته و حساب گناهت را نكشيده، و از بخشايش نوميدت نگردانيده. بلكه بازگشتت را از گناه نيك شمرده و هر گناهت را يكى گرفته و هر كار نيكويت را ده به حساب آورده، و در بازگشت را برايت باز گذارده و چون بخوانيش آوايت را شنود، و چون راز خود را با او در ميان نهى آن را داند. پس حاجت خود بدو نمايى و آنچه در دل دارى پيش او بگشايى، و از اندوه خويش بدو شكايت كنى و خواهى تا غم تو را گشايد و در كارها ياريت نمايد، و از گنجينه‏هاى رحمت او، آن را خواهى كه بخشيدنش از جز او نيايد از افزون كردن مدت زندگانى و تندرستي‎ها و در روزي‎ها فراوانى.

پس كليد گنج‎هاى خود را در دو دستت نهاده كه به تو رخصت سؤال از خود را داده تا هر گاه خواستى درهاى نعمت او را با دعا بگشايى، و باريدن باران رحمتش را طلب نمايى. پس دير پذيرفتن او تو را نوميد نكند كه بخشش بسته به مقدار نيت بود، و بسا كه در پذيرفتن دعايت درنگ افتد، و اين براى آن است كه پاداش خواهنده بزرگتر شود و جزاى آرزومند كاملتر. و بود كه چيزى را خواسته‏اى و تو را نداده‏اند، و بهتر از آن در اين جهان يا آن جهانت داده‏اند، يا بهتر بوده كه از تو بازداشته‏اند.

 

برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سيد جعفر شهيدى

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:52 | |
وصيت پدري که در آستانه فناست(1)

 

حضرت علي عليه السلام

سفارش حضرت به امام حسن عليه السلام

سفارش حضرت علي(عليه‎السلام) به امام حسن(عليه‎السلام) كه آن را هنگام بازگشت از صفين، در مقابل حاضرين نوشته است.

از پدرى كه: در آستانه فناست و چيرگى زمان را پذيراست، زندگى را پشت سر نهاده، به گردش روزگار گردن داده، نكوهنده اين جهان است. و آرمنده سراى مردگان، و فردا كوچنده از آن.

به فرزندى كه: آرزومند چيزى است كه به دست نيايد، رونده راهى است كه به جهان نيستى درآيد . فرزندى كه بيماريها را نشانه است و در گرو گذشت زمانه. تير مصيبت‎ها بدو پران است، و خود دنيا را بنده گوش به فرمان. سوداگر فريب است و فنا را وامدار، و بندى مردن و هم سوگند اندوه‎هاى‏ [جان‏آزار] و غم‎ها را همنشين است و آسيب‎ها را نشان، و به خاك افكنده شهوت‎هاست و جانشين مردگان.

اما بعد، آنچه آشكار از پشت كردن دنيا بر خود ديدم، و از سركشى روزگار و روى آوردن آخرت بر خويش سنجيدم، مرا از ياد جز خويش باز مى‏دارد، و به نگريستنم بدانچه پشت سر دارم نمى‏گذارد جز كه من، هر چند مردمان را غمخوارم بيشتر غم خود دارم.

اين غمخوارى راى مرا بازگردانيد، و از پيروى خواهش نفسم بپيچانيد. و حقيقت كار را برايم آشكار نمود، و مرا به كارى راست واداشت كه بازيچه‏اى در آن نبود، و با حقيقت ‏[روبرو ساخت‏] كه دروغى آن را نيالود. و تو را ديدم كه پاره‏اى از منى، بلكه دانستم كه مرا همه جان و تنى. چنانكه اگر آسيبى به تو رسد به من رسيده، و اگر مرگ به سر وقتت آيد، رشته زندگى مرا بريده. پس كار تو را چون كار خود شمردم، و اين اندرزها را به تو راندم تا تو را پشتيبانى بود. خواه من زنده مانم و تو را در كنار، يا مرده و جايگزين دار القرار.

تو را سفارش مى‏كنم به ترس از خدا، و پيوسته در فرمان او بودن، و دلت را به ياد او آبادان نمودن، و به ريسمان اطاعتش چنگ در زدن، و كدام رشته استوارتر از طاعت خدا ميان خود و او دارى، اگر بگيريش و بدان دست در آرى؟

تو را سفارش مى‏كنم به ترس از خدا، و پيوسته در فرمان او بودن، و دلت را به ياد او آبادان نمودن، و به ريسمان اطاعتش چنگ در زدن، و كدام رشته استوارتر از طاعت خدا ميان خود و او دارى، اگر بگيريش و بدان دست در آرى؟

دلت را به اندرز زنده‏دار و به پارسايى بميران، و به يقين نيروبخش و به حكمت روشن گردان، و با ياد مرگش خوار ساز، و به اقرار به نيست شدنش وادار ساز. و به سختي‎هاى دنيايش بينا گردان و از صولت روزگار و دگرگونى آشكار ليل و نهارش بترسان، و خبرهاى گذشتگان را بدو عرضه‏ دار، و آنچه را به آنان كه پيش از تو بودند رسيد به يادش آر، و در خانه‏ها و بازمانده‏هاى آنان بگرد و بنگر كه چه كردند، و از كجا به كجا شدند و كجا بار گشودند و در كجا فرود آمدند. آنان را خواهى ديد كه از كنار دوستان رخت بستند و در خانه‏هاى غربت نشستند، و چندان دور نخواهد نمود كه تو يكى از آنان خواهى بود.

پس در نيكو ساختن اقامتگاه خويش بكوش، و آخرت را به دنيا مفروش. در آنچه نمى‏دانى سخن را واگذار و آنچه را بر عهده ندارى بر زبان ميار. و راهى را كه در آن از گمراهى، ترسى مسپار، كه هنگام سرگردانى ‏گمراهى، باز ايستادن بهتر است تا در كارهاى بيمناك افتادن.

به كار نيك امر كن و خود را در شمار نيكوكاران در آر. و به دست و زبان، كار ناپسند را زشت شمار. و از آن كه كار ناپسند كند با كوشش، خود را دور بدار. در راه خدا بكوش، چنانكه شايد، و از سرزنش ملامتگرانت بيمى نبايد. براى حق به هر دشوارى، هر جا بود در شو. و در پى آموختن دين رو. خود را به شكيبايى عادت ده در آنچه ناخوشايند است، كه شكيبايى ورزيدن عادتى پسنديده و ارجمند است. در همه كارها نفس خود را به پناه پروردگارت در آر، كه به پناهگاهيش در آورده‏اى استوار، و نگاهبانى پايدار و آنچه از پروردگارت خواهى تنها از او خواه، كه به دست اوست بخشيدن و محروم نمودن، و فراوان طلب خير كن و نيك در كارها ببين و آن را كه بهتر است بگزين و وصيت مرا درياب و روى از آن متاب، كه بهترين گفته سخنى است كه سود دهد و بدان كه سودى نيست در دانشى كه فايدتى نبخشد، و نه در فرا گرفتن علمى كه دانستن آن سزاوار نبود.

خبرهاى گذشتگان را بدو عرضه‏ دار، و آنچه را به آنان كه پيش از تو بودند رسيد به يادش آر، و در خانه‏ها و بازمانده‏هاى آنان بگرد و بنگر كه چه كردند، و از كجا به كجا شدند و كجا بار گشودند و در كجا فرود آمدند. آنان را خواهى ديد كه از كنار دوستان رخت بستند و در خانه‏هاى غربت نشستند، و چندان دور نخواهد نمود كه تو يكى از آنان خواهى بود.

پسركم! چون ديدم ساليانى را پشت سر نهاده‏ام و به سستى در افتاده، بدين وصيت براى تو پيشدستى كردم، و خصلت‎هايى را در آن برشمردم، از آن پيش كه مرگ بشتابد و مرا دريابد. و آنچه در انديشه دارم به تو ناگفته ماند، يا انديشه‏ام نيز، همچون تنم نقصانى به هم رساند، يا پيش از [نصيحت‏] من پاره‏اى خواهش‎هاى نفسانى بر تو غالب گردد، يا فريبندگي‎هاى دنيا تو را بفريبد.

پس همچون شترى باشى گريزان و سرسخت و نا به فرمان و دل جوان، همچون زمين ناكشته است، هر چه در آن افكنند بپذيرد، پس به ادب آموختنت پرداختم، پيش از آن كه دلت سخت شود و خردت هوايى ديگر گيرد، تا با رأى قاطع روى به كار آرى، و از آنچه خداوندان تجربت در پى آن بودند و آزمودند بهره‏ بردارى، و رنج طلب از تو برداشته شود و نيازت به آزمودن نيفتد. پس به تو آن رسد كه ما [به تجربت‏] بدان رسيديم، و براى تو روشن شود آنچه گاهى تاريكش مى‏ديديم.

پسركم! هر چند من به اندازه همه آنان كه پيش از من بوده‏اند نزيسته‏ام، اما در كارهاشان نگريسته‏ام و در سرگذشت‎هاشان انديشيده، و در آنچه از آنان مانده، رفته و ديده‏ام تا چون يكى از ايشان گرديده‏ام، بلكه با آگاهى كه از كارهاشان به دست آورده‏ام گويى چنان است كه با نخستين تا پسينشان به سر برده‏ام. پس از آنچه ديدم، روشن را از تار و سودمند را از زيانبار باز شناختم و براى تو از هر چيز زبده آن را جدا ساختم و نيكويى آن را برايت جستجو كردم، و آن را كه شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم، و چون به كار تو چونان پدرى مهربان عنايت داشتم و بر ادب آموختنت همت گماشتم، چنان ديدم كه اين عنايت در عُنفوان جوانيت به كار رود و در بهار زندگانى، كه نيتى پاك دارى و نهادى بى ‏آك، و اينكه نخست تو را كتاب خدا بياموزم، و تأويل آن را به تو تعليم دهم، و شريعت اسلام و احكام آن را از حلال و حرام بر تو آشكار سازم و به ديگر چيز نپردازم. سپس از آن ترسيدم كه مبادا رأى و هوايى كه مردم را دچار اختلاف گردانيد تا كار بر آنان مشتبه گرديد، بتازد و بر تو نيز كار را مشتبه سازد.

پس هر چند آگاه ساختنت را از آن، خوش نداشتم استوار داشتنش را پسنديده‏تر داشتم تا آن كه تو را به حال خود واگذارم، و به دست چيزى كه هلاكت در آن است بسپارم، و اميد بستم كه خدا توفيق رستگاريت عطا فرمايد، و راه راست را به تو بنمايد. پس اين وصيت را در عهده‏ات مي‎گذارم ‏[و تو را به خدا مى‏سپارم‏].

 

برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سيد جعفر شهيدى.

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:50 | |
مفهوم حقیقى نماز از علی علیه سلام

مفهوم حقیقى نماز

نماز

جابر بن عبدالله انصارى گوید:

روزى به همراه مولاى متقیان، امام على(علیه‎السلام) بودم، شخصى را دیدیم كه مشغول نماز است، حضرت به او خطاب كرد و فرمود: آیا معنا و مفهوم نماز را مى‎دانى كه چگونه و براى چه مى‎باشد؟

اظهار داشت: آیا براى نماز مفهومى غیر از عبادت هم هست؟

حضرت فرمود: آرى، به حق آن كسى كه محمد(صلّى الله علیه و آله) را به نبوت مبعوث گردانید، نماز داراى تاویل و مفهومى است كه تمام معناى عبودیت در آن خواهد بود.

آن شخص عرض كرد: پس مرا تعلیم فرما.

امام فرمود: معنا و مفهوم اولین تكبیر آن است كه خداوند، سبحان و منزّه است از این كه داراى قیام و قعود باشد.

دوّمین تكبیر یعنى؛ خداوند، موصوف به حركت و سكون نمى‎باشد.

سوّمین تكبیر یعنى؛ این كه نمى‎توان او را به جسمى تشبیه كرد.

چهارمین تكبیر یعنى؛ چیزى بر خداوند عارض نمى‎شود.

پنجمین تكبیر مفهومش آن است كه خداوند، نه محلّ خاصّى دارد و نه چیزى در او حلول مى‎كند.

ششمین تكبیر معنایش این است كه زوال و انتقال و نیز تغییر و تحوّل براى خداوند مفهومى ندارد.

و هفتمین تكبیر یعنى؛ بدان كه خداوند سبحان همچون دیگر اجسام، داراى ابعاد و جوارح نیست .

سپس در ادامه فرمایش خود فرمود: معناى ركوع آن است كه مى‎گویى: خداوندا! من به تو ایمان آورده‎ام و از آن دست برنمى‎دارم، گرچه گردنم زده شود.

و چون سر از ركوع بر مى‎دارى و مى‎گویى: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ الحَمْدلله ربّ العالمین» ؛ خداوندا! تو مرا از عدم به وجود آورده‎اى و من چیزى نبوده و نیستم، پس هستىِ مطلق تویى .

و هنگامى كه سر بر سجده فرود آورى، گویى: خداوندا! مرا از خاك آفریده‎اى؛ و سر بلند كردن از سجده یعنى؛ مرا از خاك خارج گردانده‎اى .

و همین كه دوّمین بار سر بر سجده گذارى یعنى؛ خداوندا! تو مرا در درون خاك برمى‎گردانى؛ و چون سر بلند كنى گویى: و مرا از درون همین خاك در روز قیامت براى بررسى اعمال خارج مى‎گردانى .

و مفهوم تشهّد، تجدید عهد و میثاق و اعتقاد به وحدانیّت خداوند؛ و نیز شهادت بر نبوّت حضرت رسول و ولایت اهل بیت او (علیهم صلوات الله) مى‎باشد.

و معناى سلام، ترحّم و سلامتى از طرف خداوند بر بنده نمازگزار است، كه در واقع ایمنى از عذاب قیامت باشد.

 

برگرفته از مستدرك الوسائل، ج 4، ص 105، ح 5/ بحارالانوار، ج 84، ص 253، ح 38.

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:48 | |
بخشنامه‎هاى حضرت علي(عليه‎السلام) به كارگزاران

 

نهج البلاغه

تعدادى از بخشنامه‎هاى حضرت به كارگزارانش

حضرت اميرالمؤمنين(عليه‎السلام) علاوه براي اين كه اعمال تك تك كارگزارانش را زير نظر داشت و توصيه‎هاى لازم را به آنها مى‎كرد، در بعضى از مواقع بخشنامه‎هايى در زمينه‎هاى گوناگون صادر مى‎كرد كه ما چند نامه حضرت را در اين باره نقل مى‎كنيم:

1- بعد از مرگ عثمان و بيعت مردم با حضرت، ايشان طىّ نامه‎اى به فرماندهان لشكر كه در گوشه و كنار كشور اسلامى پراكنده بودند و مسؤوليت حفظ و اداره مناطق خود را به عهده داشتند، چنين نوشت:

امّا بعد، فانّما اهلك من كان قبلكم انّهم منعوا النّاس الحقّ فاشتروه واخذوهم بالباطل فاقتدوه(1)؛ آنچه باعث هلاكت كسانى كه قبل از شما بودند گرديد، اين بود كه آنان، مردم را از حقّ محروم كردند، پس آن را فروختند (و رها كردند و يا با رشوه خريدند) و آنها را به باطل گرفتار كردند، پس مردم نيز پيروى كردند.

يعنى، جلوگيرى امرا، فرماندهان و حكّام از حق، باعث گرايش مردم به باطل گرديد و اين امرا هستند كه مى‎توانند مردم را در جهت صحيح قرار داده، آنان را از انحراف باز دارند.

2- حضرت اميرالمؤمنين طىّ بخشنامه‎اى به كارگزاران خود دستور داد كه بايد احترام مسلمانان را مراعات كنند، اما اين بدان معنا نيست كه تسليم توقّعات غلط آنها شوند.

آنچه باعث هلاكت كسانى كه قبل از شما بودند گرديد، اين بود كه آنان، مردم را از حقّ محروم كردند، پس آن را فروختند (و رها كردند و يا با رشوه خريدند) و آنها را به باطل گرفتار كردند، پس مردم نيز پيروى كردند.

امام صادق(عليه‎السلام) مى‎فرمايد كه حضرت اميرالمؤمنين به كارگزاران خود چنين مى‎نوشت:

لا تسخروا المسلمين و من سالكم غير الفرضية فقد اعتدى فلا تعطوه(2)؛ مسلمانان را مسخره نكنيد و هر كس بيشتر از آنچه مقرّر شده است، از شما طلب كرد، از مرز خود تجاوز كرده است، پس به او چيزى ندهيد.

يعنى مساوات را درباره حقوق مسلمانان مراعات كنيد و از مرز عدالت خارج نشويد.

3- حضرت درباره جلوگيرى از اسراف و صرفه‎جويى در بيت المال، در نامه‎اى به تمام كارگزاران خود نوشت:

ادقّوا اقلامكم و قاربوا بين سطوركم واحذفوا عنّى فضولكم و اقصدوا قصد المعانى و ايّاكم و الاكثار فانّ اموال المسلمين لاتحتمل الاضرار(3)؛ نوك قلم‎هاى خود را تيز كنيد و خطوط را نزديك بنويسيد و كلمات اضافى براى من ننويسيد و به معانى توجّه كنيد و از زياده‎روى برحذر باشيد، زيرا اموال مسلمانان تحمّل ضرر را ندارد.

4- حضرت در بخشنامه‎اى درباره نماز، اوقات آن را تعيين نمود و در آخر اين گونه به آنها توصيه كرد:

و صلّوا بهم صلاة اضعفهم ولا تكونوا فتّانين(4)؛ ونماز بخوانيد به صورتى كه حال ضعيف‎ترين افراد را (با كوتاه كردن نماز) مراعات كنيد و باعث فتنه و فساد نباشيد(با طول دادن نماز و ايجاد مشقّت براى مامومين آنان جماعت را ترك كرده و يا باعث بطلان نمازشان گردد).

5- حضرت در نامه‎اى كه به فرماندهان لشكر و مرزبانان نوشت، حقوق متقابل حاكم و كارگزارانش را يادآورى نمود و در ابتدا فرمود:

مسلمانان را مسخره نكنيد و هر كس بيشتر از آنچه مقرّر شده است، از شما طلب كرد، از مرز خود تجاوز كرده است، پس به او چيزى ندهيد.

امّا بعد، فانّ حقّا على الوالى ان لايغيّره على رعيّته فضل ناله و لا طول خصّ به و ان يزيده ما قسم الله له من نعمه دنوّا من عباده و عطفا على اخوانه؛ سزاوار است كارگزار را فضلى كه به او رسيده و نعمتى كه به او اختصاص داده شد، سبب تغيير حال او بر رعيّت نشود (مقام، او را به آزار ديگران واندارد) و نعمت‎هايى كه خداوند بهره او گردانيده است، وى را به نزديكى بيشتر با بندگان خدا و مهربانى فزونتر بر برادرانش وادارد.

سپس درباره حقوق متقابل فرمود:

آگاه باشيد حقّ شما بر من اين است كه رازى را از شما پوشيده ندارم، مگر در جنگ و كارى را بدون مشورت با شما انجام ندهم، مگر در حكم شرعى و در رساندن حقّى را كه بجاست كوتاهى نكنم و از آن قبل از تمام كردنش دست برندارم و اين كه شما در حقّ، نزد من برابر باشيد. پس هرگاه رفتار من با شما چنين شد، بر خداست كه نعمت را بر شما تمام كند و حقّ من بر شما پيروى و فرمانبردارى است و اين كه از فرمان من سرپيچى نكنيد و در كارى كه صلاح بدانم كوتاهى ننماييد و در سختي‎هاى راه حق فرو رويد. پس اگر شما اينها را درباره من به جا نياوريد، كسى از كجرو شما نزد من خوارتر نيست . پس او را به كيفر بزرگ مى‎رسانم و نزد من، رخصت و رهايى براى او نمى‎باشد و شما اين پيمان را از سران (زير دست) خود بگيريد و از خود به ايشان، چيزى را كه خداوند به آن، كار شما را اصلاح مى‎فرمايد، ببخشيد. والسلام.(5)


پي‎نوشت‎ها:

1- نهج السعادة، ج 4، ص 29/ معادن الحكمة، ج 1، ص 304/ نهج البلاغه صبحى صالح، نامه 79، ص 466.

2- نهج السعادة، ج 4، ص 31/ تهذيب الاحكام، ج 7، ص 153.

3- نهج السعادة، ج 4، ص 30/ خصال صدوق، ص 310/ بحارالانوار، ج 41، ص 105.

4- نهج البلاغه صبحى صالح، نامه 52، ص 426 / فيض الاسلام، ص 986.

5- نهج البلاغه فيض الاسلام، نامه 50، ص 982 و صبحى صالح، ص 424 و وقعه صفين با اندكى تغيير در عبارات ، ص 207.

 

برگرفته از سيماى كارگزاران اميرالمومنين على عليه‎السلام، ج ?، حجة الاسلام والمسلمين على اكبر ذاكرى .

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:47 | |
اي دنيا کاش علي ديگري مي‎آوردي! نگاه بزرگان به امام علي(عليه‎السلام)


حرم حضرت علي عليه السلام

جبران جليل

«به عقيده من على بن ابيطالب(عليه‎السلام) نخستين مرد از قوم عرب است كه وجودش جامع همه فضائل كامله بوده، و روح فضيلت را در قوم خويش دميد و آهنگ آن را به گوش مردم رسانيد كه پيش از آن مانند آن را نشنيده بودند، به گونه‎اى كه آنها در بين تاريكى‎هاى جاهليّت از روش روشن او متحيّر ماندند، آن كس كه طريقه امام على(عليه‎السلام) را پسنديد به فطرت سليم بازگشت و از نهاد پاك خود راى گرفت، و آنكه از درِ خصومت وارد شد، جاهليّت را ترجيح داد، چه او فرزند جاهليّت بود.»

جبران خليل معتقد بود كه: دو طايفه شيفته روش على بودند؛

يكى خردمندان پاك دل،

و ديگرى نيكو سرشتان با ذوق .

على بن ابيطالب(عليه‎السلام) شهيد عظمت خويش گشت، او از دنيا رفت در حالى كه نماز بر زبانش جارى و دلش از شوق خدا لبريز بود، مردم عرب حقيقت مقام او را درك نكردند، تا گروهى از مردم كشور همسايه آنها "ايران" برخاسته اين گوهر گرانبها را از سنگ تشخيص داده و او را شناختند.

جبران خليل اضافه مى كند كه:

على(عليه‎السلام) مانند پيامبران درگذشت، مقام و شان او در بصيرت و بينائى مانند پيامبران بود، و اختصاص به شهر و بلد و قوم و زمان و مكان خاصّى نبوده است، بلكه شخصيت او بين المللى بود.

جبران هميشه نامِ على(عليه‎السلام) را در مجالس خاصّ و عامّ به زبان مى‎آورد و تعظيم مى‎كرد و مى‎گفت على از جهان رفت، اما هنوز رسالت خويش را، به كمال تبليغ نكرده بود.(1)

 

شبلى شميل

شبلى شميل(2) درباره على(عليه‎السلام) مى‎گويد:

امام على(عليه‎السلام) شخصيتى است كه پس از چهارده قرن يك فرد مادى كه پيوند او با تمام مذاهب گسسته است و جز مادّه و انرژى چيزى را نمى‎پذيرد، درباره امام على(عليه‎السلام) چنين مى‎گويد:

جبران خليل معتقد بود كه: دو طايفه شيفته روش على بودند؛

يكى خردمندان پاك دل،

و ديگرى نيكو سرشتان با ذوق .

اَلاِْمامُ عَلِىُّ بْنَ ابيطالِبٍ عَظيمُ الْعُظَماءِ نُسْخَةٌ مُفْرَدَةٌ لَمْ يَرَلَها الشَّرقُ وَ لاالغَرْبُ صُورةً طِبَقَ الاصْلَ لا قَديما وَ لا حِديثا؛ امام و پيشواى انسانها على بن ابيطالب(عليه‎السلام) بزرگ و يگانه نسخه‎ايست با اصل خود (پيامبر عاليقدر اسلام) مطابق است، هرگز اهل شرق و غرب، نسخه‎اى مطابق او، در گذشته و حال نديده است.(3)

 

ميخائيل نعيمه

ميخائيل نعيمه، يكى از دانشمندان ملت مسيح است، در مقدمه و تقريظى كه بر كتاب "صوت العدالة الانسانيّه" نوشته، درباره حضرت على(عليه‎السلام) چنين مى‎گويد:

پهلوانى امام(عليه‎السلام) نه تنها در ميدان نبرد بود، بلكه در روشن‎بينى و پاكدلى و بلاغت و سحر بيان و اخلاق فاضله و شور ايمان و بلندى همّت و يارى ستمديدگان و نااميدان و متابعت حق و راستى و بالجمله در همه صفات حسنه، پهلوان بود.

هر چند مدت‎ها بر آن گذشته است، اما هنوز سودهاى بسيارى از آن مى‎توان برد،

هرگاه بخواهيم بنياد زندگى نيكو و سعادتمندى را بگذاريم، بايد به روش او رجوع كرده و دستور و نقشه را از او بگيريم.(4)

جوح جرداق

جُرج جرداق مسيحى، نويسنده معروف لبنانى در كتاب «صوت العدالة الاسلاميّة» درباره على (عليه‎السلام) چنين مى‎نويسد:

ماذا عَلَيْكِ يا دُنْيا لَوْ حَشَدْتِ قُواكِ فَاَعْطَيْتِ فى كُلِّ زَمَنٍ عَلِيّا بِعَقْلِهِ وَ قَلْبِهِ وَ لِسانِهِ وَ ذى فِقارِهِ؛ اى دنيا چه مى‎شد اگر همه نيروهايت را در هم مى‎فشردى و در دوران ما شخصيتى مانند على(عليه‎السلام) را با آن عقل و دل و زبان و شمشير، نمودار مى‎كردى؟(5) 

 

كارليل فيلسوف انگليسى

فيلسوف انگليسى، كارليل، در بخش‎هاى اسلامى هرگاه به نام على(عليه‎السلام) مى‎رسيد، بزرگى على چنان او را به وجد مى‎آورد و نيروى عظمت آن حضرت چنان تحريكش مى‎كرد كه از بحث علمى بيرون مى‎شد و بى اختيار شروع به مديحه سرائى او مى‎كرد و چنين مى‎گفت:

«ما نمى‎توانيم على را دوست نداشته باشيم و به وى عشق نورزيم زيرا هر چه خوبى هست كه ما آن را دوست داريم، همه در على جمع بوده است، او جوانمرد شريف و بزرگوارى بود كه دلش سرشار از مهر و عطوفت و دليرى بود، از شير شجاع‎تر، اما شجاعتش آميخته با مهر و عطوفت و لطف و احسان بود.

پيش از رحلت خود درباره قاتلش از او نظرخواهى كردند، فرمود:

اگر زنده ماندم خود مى‎دانم چه كنم و اگر درگذشتم اختيار با شماست، اگر او را خواستيد قصاص كنيد به جاى يك ضربت، يك ضربت بيش نزنيد، و اگر عفو نماييد به تقوا نزديكتر است.»(6) 

پهلوانى امام(عليه‎السلام) نه تنها در ميدان نبرد بود، بلكه در روشن‎بينى و پاكدلى و بلاغت و سحر بيان و اخلاق فاضله و شور ايمان و بلندى همّت و يارى ستمديدگان و نااميدان و متابعت حق و راستى و بالجمله در همه صفات حسنه، پهلوان بود.

 

لامنس، مستشرق معروف مى‎گويد:

براى عظمت على بن ابيطالب اين بس كه تمام اخبار و تواريخ علمى اسلامى، از او سرچشمه مى‎گيرد، او حافظه و قوّه شگفت انگيزى داشته كه همه علماء و دانشمندان، اخبار و احاديث خود را براى وثوق و اعتبار به او مى‎رسانند.

علماى اسلام از مخالف و موافق، از دوست و دشمن مفتخرند كه گفتار خود را به على(عليه‎السلام) مستند دارند.

چه گفتار او حجيّت قطعى داشت و او باب مدينه علم بود و با "روح كلّى" پيوند تامّ داشته است.(7) 

 

بولس سلامه

وي يكى از شخصيت‎هاى ادبى و از مفاخر شعراى مسيحى عرب به شمار مى‎رود، او ديوان اشعارش را به هدف مقدّس تعريف و توصيف على(عليه‎السلام) مشحون ساخته است.(8)

 

نظر بارون كارديفو، در مورد على(عليه‎السلام)

عالِمِ فرانسوى "بارون كارديفو" در اسباب و علل حوادث اسلام تفحّص كامل نموده و حقايق بسيارى در اين موضوع كشف كرده و آن را با اُسلوب شيرين مربوط به يكديگر قرار داده و از پهلوانى و شجاعت على (عليه‎السلام) در جنگ‎هاى مسلمانان با قريش بسيار سخن گفته و دليرى او را مى‎ستايد و مى‎گويد:

على(عليه‎السلام) پهلوانى بود كه در عين دليرى دلسوز و رقيق القلب بود، شهسوارى بود كه در هنگام رزم آزمايى زاهد بود او از دنيا صرف نظر نموده و به مقام و منصب بى اعتنائى بود، او در راه حقيقت جان خويش را فدا كرد، روح او بسيار عميق، و انتهاى آن ناپديد و در هر جايى خوف الهى او را فرو گرفته بود.(9)

 

سخنان «مادام ديالافوا» (سيّاح فرانسوى) در مورد امام على (عليه‎السلام)

مادام ديالافوا در مقام تعريف حضرت على(عليه‎السلام) چنين مى‎نويسد:

احترام على(عليه‎السلام) در نزد شيعه به منتهى درجه است و حقّا هم بايد اينطور باشد، زيرا اين مرد بزرگ علاوه بر جنگ‎ها و فداكارى‎هايى كه براى پيشرفت اسلام كرد در دانش و فضائل و عدالت و صفات نيك بى نظير بود و نسلى پاك و مقدّس هم از خود باقى گذارد.

على كسى است كه در قضاوت به منتهاى درجه عدالت رفتار مى‎كرد و در اجراى قوانين الهى اصرار و پافشارى داشت .

على كسى است كه تمام اعمال و رفتارش نسبت به مسلمانان منصفانه بود.

فرزندانش نيز از او پيروى كردند و براى پيشرفت مذهب اسلام مظلومانه تن به شهادت دادند.

اميرالمؤمنين على(عليه‎السلام) كسى است كه بت‎هايى را كه اعراب، شريك خداى يگانه مى‎پنداشتند، همه را شكست و وحدت‎پرستى را تبليغ كرد.

على كسى است كه در قضاوت به منتهاى درجه عدالت رفتار مى‎كرد و در اجراى قوانين الهى اصرار و پافشارى داشت .

على كسى است كه تمام اعمال و رفتارش نسبت به مسلمانان منصفانه بود.

على كسى است كه تهديد و نويدش قطعى بود.

«مادام ديالافوا» در ادامه اين بحث خطاب به خود چنين مى‎گويد:

اى چشمان من گريه كنيد و اشك‎هاى خود را با آه و ناله من مخلوط نمائيد و براى اولاد پيامبر كه مظلومانه شهيد شدند، عزادارى كنيد.(10)    

 

پطروفشكسى، استاد دانشگاه لنينگراد، گويد:

على(عليه‎السلام) تا سرحدّ شور و عشق پاى‎بند دين و صادق و راستگو بود ... و تمام صفات اولياء الله يكجا در وجودش جمع بود.(11)  

 

پي‎نوشت‎ها:

1- صوت العدالة الانسانيه، ج 1، ص 416، ترجمه شعرانى .

2- شبلى دانشمندى است مادّى كه در سال 1335 هجرى درگذشت، وِى شاگرد برجسته مكتب داروين بوده و نخستين كسى است كه نظريّه تحوّل را در شرق منتشر ساخت سپس برخلاف مكتب استاد خود، كه يك فرد الهى بود، به انكار مقدّسات و جهان ماوراء طبيعت برخاست و تا لحظه مرگ از مكتب مادّى گرى پيروى نمود.

وى با اصرارى كه در انكار توحيد داشت، دلايل روشن و واضح وجود صانع را نديده مى‎گرفت، ولى در برابر شخصيّت فرزند ابيطالب(عليه‎السلام) سر تعظيم فرود آورده و عظمت پيشواى موحّدان را پس از چهارده قرن از لابلاى تاريخ و آثار فكرى و علمى او لمس مى‎نمود.

3- كتاب پژوهش عميق، ص 6 - 7، و الامام على، ج 1، ص 4 .

4- صوت العدالة الانسانيّه، ج 1، ص 2 – 3، مقدّمه شعرانى .

5- صوت العدالة .

6- ترجمه صوت العدالة الانسانيّه، ج 1، ص 424 .

7- زندگانى اميرالمؤمنين، ج 1 ص 8،  لامنس يكى از كشيشان بلژيك است كه در زبان عربى و تاريخ عرب مهارت تامّ داشت، امّا به سبب تعصّب دينى، مقدّسات اسلامى را زشت جلوه داده ، وى در سال 1937 ميلادى وفات يافت .

8- زندگانى اميرالمؤمنين، ج 1، ص 9 .

9- صوت العدالة الانسانيّه، ج 1، ص 426 .

10- سفرنامه ديالافوا، ص 683، تاليف ديالافوا و ترجمه فرموشى چاپ دوّم ، مادام ديالافوا يك زن مسيحى اهل فرانسه بوده و در سال 1881 ميلادى به همراه شوهر خود به ايران مسافرت كرده است. 11- مقدّمه تفسير نهج البلاغه، استاد محمّد تقى جعفرى، ج 1، ص 210 .

 

برگرفته از کتاب الگوهاى رفتارى امام على(عليه‎السّلام)، ج  13، (امام على (عليه‎السلام) و مباحث تربيتي)، مرحوم محمّد دشتى .

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:46 | |
چراغي که هرگز خاموش نگردد

 

حضرت علي عليه السلام

جز وصيت كوتاهى كه از حضرت علي(عليه‎السلام) در هنگام ضربت خوردن نقل کرديم؛ از امام وصيت‏هاى ديگرى نيز در سندهاى قديمى ديده مى‏شود. برخى از آنها را پيش از ضربت خوردن فرموده و برخى را پس از آن كه متوجه ديدار خدا گرديد.

قاضى محمد بن سلامه معروف به قضاعى متوفاى 405 هجرى در مجموعه‏اى از سخنان على (عليه‎السلام) كه آن را دستور معالم الحكم ناميده، اين وصيت را از امام آورده است. چون پسر ملجم او را ضربت زد، امام حسن(عليه‎السلام) گريان بر او درآمد. پرسيد:

ـ «پسرم چرا گريه مي‎كنى؟»

ـ «چرا نگريم كه تو در نخستين روز آن جهان و آخرين روز اين جهانى.»

ـ «پسرم! چهار چيز را كه به تو مي‎گويم به خاطر بسپار و به كار گير، و چهار چيز را كه اگر بدان كار نكنى اندك زيانى به تو نمي‎رساند.»

ـ «پدر آن چهار چيز كه بايد به كار دارم چيست؟»

ـ «خرد، برترين توانگرى است و بدترين تهيدستى، نادانى است و خودبينى وحشتناك‏ترين وحشت و خوشخوئى گرامى‏ترين حسب.»

ـ «اين چهار خصلت، آن چهار ديگر را هم بگو!»

ـ«از دوستى احمق بپرهيز كه او خواهد تو را سود رساند ليكن به زيانت كشاند. از دوستى با دروغگو كه دور را به تو نزديك و نزديك را دور نمايد. و از دوستى بخيل كه چيزى را كه بدان سخت نيازمندى از تو دريغ مي‎دارد. و دوستى تبهكار كه تو را به هنگام سود خود مي‎فروشد.» (1)

و هم اين وصيت را در مجموعه خود آورده است:

چون امير مؤمنان ضربت خورد كسان او و گروهى از ياران خاص او گرد وى فراهم آمدند. امام فرمود:

«سپاس خداى را كه اجل‏ها را مدت نهاده است و روزى بندگان را مقدر داشته، و براى هر چيز، حدى گزارده و در كتاب خود از چيزى كوتاهى نفرموده. كه گويد:

هر جا باشيد مرگ شما را درمى‏يابد هر چند در برج‎هاى استوار برافراشته باشيد. (2)

سپاس خداى را كه اجل‏ها را مدت نهاده است و روزى بندگان را مقدر داشته، و براى هر چيز، حدى گزارده و در كتاب خود از چيزى كوتاهى نفرموده. كه گويد: هر جا باشيد مرگ شما را درمى‏يابد هر چند در برج‎هاى استوار برافراشته باشيد.

و خداى عز و جل گفت:

اگر در خانه‏هاى خود مانيد، آنان كه سرنوشتشان كشته شدن است به كشتنگاه خود مى‏روند.(3)

و پيمبر خود را گفت:

به معروف امر كن و از منكر باز دار و بدانچه به تو مى‏رسد شكيبا باش كه اين از كارهاست كه در آن عزم راسخ بايسته است.(4)

حبيب خدا و بهترين آفريده او كه راستگو است و راستگويى او گواهى شده است مرا از اين روز خبر داد، و سفارش كرد و گفت:

على! چگونه‏اى اگر ميان مردمى بمانى كه در آنان خير نيست. مى‏خوانى و پاسخت نمي‎دهند، اندرز مي‎دهى، ياريت نمي‎كنند. يارانت از تو به يك سو مى‏شوند و خيرخواهانت خود را ناشناس مى‏نمايانند و آن كه با تو مي‎ماند از دشمنت بر تو سخت‏تر است. چون از آنان خواهى(به ياريت) برخيزند روى بر مي‎گردانند و اگر پاى بفشارى، گريزان پشت مي‎كنند. چون تو را ببيند كه فرمان خدا را بر پا مي‎دارى و آنان را از دنيا باز مي‎گردانى آرزوى مردنت را مي‎كنند. از آنان كسى است كه آنچه را در آن طمع بسته بود از او بريده‏اى، و او خشم خود را مى‏خورد و كسى كه خويشان او را كشته‏اى و او كينه‏خواه تو است و مرگ تو را انتظار مى‏برد، و بلاها كه روزگار بر سرت آورد. سينه همه‏شان پر كينه است و آتش خشمشان افروخته. و پيوسته ميان آنان چنين به سر خواهى برد تا تو را بكشند يا گزندى به تو رسانند و بدان نام‏ها كه مرا ناميدند بنامند، و گويند كاهن است و گويند جادوگر است و گويند دروغگو است و دروغ بندنده‏[افترا زننده‏]. پس شكيبا باش كه تو بايد به من اقتدا كنى و خدا چنين فرموده است كه گويد:

همانا رسول خدا براى شما سرمشق خوبى است. (5)

على! خداى عز و جل مرا فرموده است تو را نزديك خويش آرم و دور نگردانم. تو را بياموزم و وانگذارم و با تو بپيوندم و بر تو ستم نرانم.

اين وصيت رسول خداست و عهد اوست با من، پس من، اى گروهى كه به فرمان خدا برپائيد و دين او را پاسدارى مى‏نمائيد و در گرفتن حق يتيمان و درويشان پابرجاييد، شما را پس از خود به تقوا وصيت مي‎كنم و از فريفته شدن به زر و زيور آن مى‏پرهيزانم كه دنيا كالاى فريب است.

با آنان باشيد تا راه را بيابيد و رستگار شويد. و پاس جانشينى رسول خدا را هر چه نيكوتر درباره آنان رعايت كنيد. چرا كه او فرمود: «كتاب خدا و اهل بيت از هم جدا نشوند تا بر من در حوض(كوثر) درآيند.

از راه دل‏بستگان به دنيا به يك سو شويد، آنان كه غفلت بر دلهاشان پرده افكنده است تا آن كه آن را كه گمان نمى‏بردند(عذاب الهى) به سويشان آمد، حالى كه آگاه نبودند گرفتار شدند .

بيش از شما مردمى بودند كه پيمبران خويش را پيروى نمودند، اگر پى آنان را گيريد و اقتدا به ايشان كنيد گمراه نخواهيد شد. همانا پيمبر خدا، كتاب خدا و عترت خويش را ميان شما نهاده است. علم آنچه مى‏كنيد و يا از آن مى‏پرهيزيد نزد آنان است. آنان راه پيدا و روشنائى هويدايند، و پايه‏هاى زمين و بر پا دارندگان عدل. از نور آنان روشنى جويند و در پى آنان راه پويند از درختى كه رستنگاه آن به بار است و ريشه‏اش پايدار و شاخه‏اش رفته به آسمان. و ميوه آن خوشگوار رسته در سرزمين حرم و سيراب از آب كرم. پالوده از خس و خاشاك و چيزهاى ناپاك. گزيده از پاكترين زاده مردمان، از بهترين خاندان‎هاى آدميان. از آنان مبريد تا از هم نبريد و از آنان به يك سو مشويد تا پراكنده نشويد.

با آنان باشيد تا راه را بيابيد و رستگار شويد. و پاس جانشينى رسول خدا را هر چه نيكوتر درباره آنان رعايت كنيد. چرا كه او فرمود: «كتاب خدا و اهل بيت از هم جدا نشوند تا بر من در حوض(كوثر) درآيند.»

شما را به خدايى مى‏سپارم كه امانت‎هاى خود را ضايع نخواهد كرد. خدا شما را بدانچه در آرزوى آنيد برساند و از آنچه از آن بيم داريد نگه دارد به دوستان و جانشينان من سلام برسانيد.

خدا شما را نگهدارد و حرمت پيمبرتان را در ميان شما حفظ فرمايد. و السلام.» (6)

آرى چراغى را كه خدا برافروخت با دم سرد اين و آن خاموش نگردد و هر روز فروغ آن افزون‏تر شود. با گذشت زمان دوستى على در دلها راه مى‏يابد و بانگ ولايت او شبانه‏روز گوش شيعيان و دلبستگان وى را در بامداد و پيشين و شامگاه نوازش مى‏دهد.

حضرت على(عليه‎السلام) چنانكه خود مى‏خواست به آرزويش رسيد. به جوار خدا رفت و از رنج دشمنان دوست‏نما رست و در جوار حق آرميد. معاويه نيز آنچه مى‏خواست به دست آورد. عراق در كام وى قرار گرفت. بايد چندى بر آن دندان بفشارد، سپس هضم كند و به درون درآرد. اما او بدين بس نكرد. گويى از خيال على در دل دوستانش مى‏ترسيد. بايد اين خيال را بزدايد، يا اثر قداست آن را محو نمايد. مزدورانى خامه به مزد فراهم آورد و به آنان گفت چندانكه مى‏توانيد در مدح عثمان و قدح على حديث بسازيد و ميان مردم پخش كنيد و آنان چنان كردند و با حديث‏هاى دروغين دل‎هاى نامطمئن را از على برگرداندند. اگر كسى پس از گذشت بيش از سيزده قرن، در گفتگوى روزمره مردم دمشق نيك دقيق شود، اثر آن تبليغ‏هاى دشمنانه را كه به صورت مثل باقى مانده خواهد شنيد.

در يكى از كتاب‎هاى خود (7) نوشته‏ام، عبدالله بن على بن عبدالله عباس گروهى از مشايخ شام را نزد سفاح فرستاد و نوشت اينان از خردمندان و دانايان اين سرزمين‏اند و همه سوگند مى‏خورند: ما نمى‏دانستيم رسول الله(صلي الله عليه و آله) جز بنى اميه خويشاوندى داشته است كه از او ميراث برند، تا آن كه شما امير شديد.

اگر اين داستان را كه غرس النعمة در كتاب خود آورده، جزء لطيفه‏ها به حساب بياوريم، در تاريخ كسانى را مى‏بينيم كه بر اثر تبليغ‏هاى مزدوران معاويه در آغاز از اميرالمؤمنين على(عليه‎السلام) شناخت درستى نداشته‏اند، با او دشمنى مى‏كرده‏اند. اما سرانجام چون از فضيلت‏هاى او آگاه شدند از دوستان او گشته‏اند.

در شرح زندگانى ياقوت حموى مى‏خوانيم او از دشمنان حضرت على(عليه‎السلام) بود. اما تقدير او را به مرو مى‏كشاند، در آنجا از كتابخانه آن سرزمين بهره مى‏گيرد و به فضيلت‏هاى حضرت على(عليه‎السلام) آشنا مى‏گردد و به جايى مى‏رسد كه مى‏نويسد:

«خيرهاى او بسيار و فضيلت‏هاى او آشكار است. اگر بخواهيم همه آن را فراهم سازيم و از گزيده آن كتابى پردازيم از اين مجموعه معجم الادباء بيشتر خواهد شد.»

آرى چراغى را كه خدا برافروخت با دم سرد اين و آن خاموش نگردد و هر روز فروغ آن افزون‏تر شود. با گذشت زمان دوستى على در دلها راه مى‏يابد و بانگ ولايت او شبانه‏روز گوش شيعيان و دلبستگان وى را در بامداد و پيشين و شامگاه نوازش مى‏دهد.

 

پي‎نوشت‎ها:

1. طبقات، ج 3،90ـ 89 .

2. نساء، 78 .

3. آل عمران، 154 .

4. القمان، 17 .

5. احزاب، 21 .

6. همان كتاب، ص 89 ـ 85 .

7. زندگانى امام على بن الحسين، ص 65 .

 

برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سيد جعفر شهيدى .

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:44 | |
انتقادهاى كلى امام على(عليه‎السلام) در نهج البلاغه

 

حرم حضرت علي عليه السلام

اگرچه امام على(عليه‎السلام) بنا به مصلحت آن روز دنياى اسلام، سياست سكوت و انزوا در پيش گرفته بودند ليكن هرگاه كه همين مصلحت اقتضا داشت سكوت شكسته شود از برآوردن فرياد، دريغ نمى‎كردند. اين فرياد امام(عليه‎السلام) گاه در قالب انتقادى كلى ـ بدون ذكر نامى از شخص و يا گروه خاصى ـ مطرح مى‎شد و گاه با صراحت تمام و با ذكر نام اشخاص بيان مى‎گرديد. براى نمونه:

 

الف) امام على(عليه‎السلام) هنگامى كه مالك اشتر را به فرماندارى مصر منصوب نمودند، در نامه‎اى خطاب به وى، آشفتگى دوران پيش از حكومت خود را چنين توصيف كردند: «فان هذا الدين قد كان اسيراً فى ايدى الاشرار، يعمل فيه بالهوى و تطلب به الدنيا»(1)؛ همانا اين دين در دست بدكاران اسير گشته بود، با نام دين به هواپرستى پرداخته و دنياى خود را به دست مى‎آوردند.

ب) امام علي(عليه‎السلام) در جايى ديگر، بدون آن كه به فرد خاصى تصريح نمايند، رفتار برخى را به افشاندن بذر گناه تشبيه مى‎كنند و مى‎فرمايند: «زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور»(2)؛ كسانى كه تخم گناه افشاندند و با آب فريب، آبيارى كردند و محصول آن را كه جز عذاب و بدبختى نبود، برداشتند.

ج) يكى ديگر از انتقادهاى كلى امام اين است كه آنها، منافقان را با آن كه مى‎شناختند، به حكومت و ولايت مى‎گماشتند: «ثم بقوا بعده، فتقربوا الى ائمة الضلالة و الدعاة الى النار بالزور و البهتان، فولّوهم الاعمال و جعلوهم حكاماً على رقاب الناس، فأكلوا بهم الدنيا»(3)؛ آنان ـ منافقان ـ پس از پيامبر(صلى الله عليه و آله) باقى ماندند و به پيشوايان گمراهى و دعوت كنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزديك شده، پس به آنان ولايت و حكومت بخشيدند و بر گردن مردم سوار گرديدند و به وسيله آنان به دنيا رسيدند.

آرى، از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، فدك در دست ما بود كه مردم بر آن بخل ورزيده و مردمى ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و بهترين داور خداست. مرا با فدك و غير فدك چه كار؟

د) امام على(عليه‎السلام) در جواب پرسش شخصى از طايفه بنى اسد كه از وى پرسيد: چگونه شما را كه از همه سزاوارتر بوديد از مقام خلافت كنار زدند؟؛ فرمود: «اما الاستبداد علينا بهذا المقام و نحن الاعلون نسباً و الاشدّون برسول الله(صلى الله عليه و آله) نوطاً، فانها كانت اثرة شحّت عنها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين»(4)؛ آن ظلم و خودكامگى كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد، در حالى كه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندى با رسول الله(صلى الله عليه و آله) استوارتر بود، جز خودخواهى و انحصارطلبى چيز ديگرى نبود كه گروهى بخيلانه بر كرسى خلافت نشستند و گروهى سخاوتمندانه از آن دست كشيدند.

هـ) امام على(عليه‎السلام) در نامه‎اى به عثمان بن حنيف به داستان غصب فدك اشاره مى‎كند و مى‎نويسد: «بلى، كانت فى ايدينا فدك من كل ما اظلته السماء، فشحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرين و نعم الحكم الله»(5)؛ آرى، از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، فدك در دست ما بود كه مردم بر آن بخل ورزيده و مردمى ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و بهترين داور خداست. مرا با فدك و غير فدك چه كار؟

و) امام على(عليه‎السلام) در نامه‎اى به مردم مصر در خصوص علت بيعت با خلفا مى‎نويسد: «فامسكت يدى، حتى رأيت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام، يدعون الى محق دين محمد(صلى الله عليه و آله) فخشيت إن لم انصر الاسلام و اهله ان ارى فيه ثلماً او هدماً، تكون المصيبة به علىّ اعظم من فوت ولايتكم التى انما هى متاع ايام قلائل»(6)؛ از پذيرش خلافت امساك كردم تا آنگاه كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مى‎خواهند دين محمد(صلى الله عليه و آله) را نابود سازند. پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را يارى نكنم، رخنه‎اى در آن ببينم يا شاهد نابودى آن باشم كه در اين صورت مصيبت آن بر من سخت‎تر از رها كردن حكومت بر شماست كه كالاى چند روز دنياست.

از پذيرش خلافت امساك كردم تا آنگاه كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مى‎خواهند دين محمد(صلى الله عليه و آله) را نابود سازند. پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را يارى نكنم، رخنه‎اى در آن ببينم يا شاهد نابودى آن باشم كه در اين صورت مصيبت آن بر من سخت‎تر از رها كردن حكومت بر شماست كه كالاى چند روز دنياست.

ز) در سال چهلم هجرى امام على(عليه‎السلام) دستور دادند تا براى روشن شدن وقايع تاريخى، مجموعه‎اى از آن مطالب افشاگرانه از زبان ايشان نوشته شود. در فرازهايى از آن نوشته‎ها، امام (عليه‎السلام) به غصب حق خود و پايين آوردن منزلت بلند ايشان توسط قريش اعتراض مى‎كنند و مى‎فرمايند: «اللهم انّى استعديك على قريش و من اعانهم! فانهم قطعوا رحمى و صغّروا عظيم منزلتى و اجمعوا على منازعتى امراً هو لى»(7)؛ بار خدايا! از قريش و از تمامى كسانى كه يارى‎شان كردند به پيشگاه تو شكايت مى‎كنم زيرا قريش پيوند خويشاوندى مرا قطع كردند و مقام و منزلت بزرگ مرا كوچك شمردند و در غصب حق من با يكديگر هم داستان شدند.

ح) امام على(عليه‎السلام) در جايى ديگر، از گمراهى گروهى و هدايت و يقين خود ياد مى‎كنند و مى‎فرمايند: «و انّى من ضلالهم الذى هم فيه و الهدى الذى انا عليه لعلى بصيرة من نفسى و يقين من ربى»(8)؛ من به گمراهى آنان و هدايت خود كه بر آن استوارم، آگاهم و از طرف پروردگارم به يقين رسيده‎ام.

ط) امام على(عليه‎السلام) از فضاى اجتماعى و سياسى دوران خلافت خود كه متأثر از دوران گذشته است چنين انتقاد مى‎كنند: «واعلموا ـ رحمكم الله ـ انكم فى زمان القائل فيه بالحق قليل و اللّسان عن الصدق كليل و اللازم للحق ذليل. اهله معتكفون على العصيان، مصطلحون على الادهان»(9)؛ خدا شما را رحمت كند، بدانيد كه شما در روزگارى هستيد كه گوينده حق اندك، زبان از راستگويى عاجز و حق‎طلبان بى ارزشند و مردم گرفتار گناه و به سازشكارى هم داستان شده‎اند.


پي‎نوشت‎ها:

1- نهج البلاغه، نامه 53، بخش 70 ـ 71.

2- همان، خطبه 2، بخش 12.

3- همان، خطبه 210، بخش 6 ـ 7.

4- همان، خطبه 162، بخش 1 ـ 2.

5- همان، نامه 45، بخش 7 ـ 8.

6- همان، نامه 62، بخش 3 ـ 5.

7- همان، خطبه 172، بخش 4.

8- همان، خطبه 62، بخش 8.

9- همان، خطبه 233، بخش 2.

 

برگرفته از کتاب روابط امام علي(عليه‎السلام) و خلفا به روايت نهج البلاغه؛ حسين رجبي، سيدمهدي موسوي کاشمري، احمد رهدار .

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:40 | |
علت شهادت حضرت علی(ع)

 

امام علی

پس از جریان جنگ صفّین و تحمیل ابوموسى اشعرى براى حكمیّت؛ و بعد از به وقوع پیوستن جنگ نهروان با خوارج، سه نفر از بزرگان خوارج كه حضرت على(علیه‎السلام) را تكفیر كرده بودند تصمیم گرفتند تا به عنوان خونخواهى، سه نفر از والیان و سران حكومتى را ترور نمایند.

یكى عبدالرحمن بن ملجم مرادى بود كه ترور امیرالمؤمنین، امام على(علیه‎السلام) را در كوفه؛ و دیگرى بَرك بن عبدالله كه او ترور معاویه را در شام؛ و سومین نفر عمر بن بكر، که ترور عمرو بن عاص را در مدینه به عهده گرفت .

و بعد از آن كه هر سه منافق، هم قسم شدند كه یا كشته شوند یا هدف شوم خود را به اجراء درآورند، هر كدام به سوى هدف مورد نظر خود رهسپار شدند.

و عبدالرّحمن پس از آن وارد كوفه شد، روزى در یكى از كوچه‎هاى كوفه، زنى را به نام قُطّام كه پدرش در جنگ نهروان كشته شده بود ملاقات كرد.

و چون قطّام، زنى بسیار زیباروى و خوش اندام بود؛ و عبدالرّحمن نیز از قبل مذاكراتى با او براى خواستگارى كرده بود، پس شیفته جمال او گردید و نسبت به آن اظهار عشق و علاقه نمود؛ و سپس پیشنهاد ازدواج به قطّام داد.

قطّام در پاسخ گفت: در صورتى با پیشنهاد تو موافقت مى‎كنم كه سه هزار درهم و یك غلام مهریه‎ام قرار دهى، مشروط بر آن كه علىّ ابن ابى طالب را نیز به قتل برسانى .

عبدالرّحمن براى امتحان قطّام گفت: دو شرط اوّل را مى‎پذیرم؛ لیكن مرا از قتل علىّ معاف دار.

قطّام گفت: خیر، چون شرط سوّم از همه مهمتر است؛ و اگر مى‎خواهى به كام و عشق خود برسى، بایستى حتما انجام پذیرد.

عبدالرّحمن وقتى چنین شنید، گفت: من به كوفه نیامده‎ام، مگر به همین منظور. (1)

پس از آن، قطّام هر ساعت خود را به شكلى آرایش و زینت مى‎كرد و در مقابل عبدالرّحمن به طنّازى و عشوه‎گرى مى‎پرداخت تا آن كه او را بیش از پیش دلباخته خود نماید.

و چون آتش عشق و شهوت عبدالرّحمن شعله‎ور گشته و فزونى یافت؛ و نیز زمان موعود با هم‎پیمانانش فرا رسید، آن ملعون شمشیرى مسموم همراه خود برداشت؛ و سحرگاه به مسجد كوفه وارد گشت .

و هنگامى كه نماز صبح به امامت حضرت على(علیه‎السلام) شروع شد، عبدالرحمن پشت سر امام ایستاد؛ و هنگامى كه سر از سجده برمى‎داشت ناگهان عبدالرّحمن فریادى كشید و با شمشیر بر فرق مقدّس آن امام مظلوم فرود آورد و گریخت.

در همین لحظه امام اظهار داشت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»؛ قسم به پروردگار كعبه، رستگار و سعادتمند شدم.(2)

بعد از آن، حضرت را با فرق شكافته و بدن خونین به منزل آوردند؛ و پزشكان بسیارى جهت معالجه آن حضرت آمدند، یكى از آنان پزشكى بود به نام اثیر بن عمرو سكونى، كه بر بالین حضرت وارد شد؛ و شروع به مداوا گردید.

اطرافیان و اعضاء خانواده حضرت، اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند و با حالتى نگران چشم به پزشك دوخته كه چه مى‎گوید؛ و نتیجه چه خواهد شد.

پس از آن كه پزشك نگاهى به جراحت آن حضرت كرد، گفت: گوسفندى را ذبح نمایید و سفیدى جگر ریه آن را تا سرد نشده، سریع بیاورید.

وقتى آن را آوردند، پزشك رگ میان سفیدى را بیرون آورد و میان شكاف سر آن حضرت قرار داد؛ و لحظه‎اى درنگ نمود، در حالتى كه تمامى افراد در انتظار نتیجه، لحظه شمارى مى‎كردند.

سپس شكاف سر را باز كرد و رگ را خارج نمود؛ با نگاهى به آن، خطاب به حضرت كرد و عرضه داشت: اى امیرالمؤمنین! اگر وصیّتى دارى بفرما، چون متاسفانه زخم شمشیر و زهر آن به مغز سر اصابت و سرایت كرده؛ و راهى براى معالجه آن نیست.(3)

لذا حضرت به فرزندش امام حسن مجتبى(علیه‎السلام) فرمود: پسرم! اگر من خوب شدم، خودم آنچه را كه صلاح بدانم با عبدالرّحمن انجام مى‎دهم .

و چنانچه خوب نشدم و از دنیا رفتم، سعى كنید به او سخت نگیرید و در قصاص تجاوز نكنید، چون او یك ضربت شمشیر زده است شما هم حق ندارید بیش از یك ضربت به او بزنید. (4)

 

پی‎نوشت‎ها:

1- داستان بسیار مفصّل است ، مشروح آن را از كتب مربوطه بهره مند شوید.

2- اعیان الشّیعة، ج 1، ص 531.

3- حضرت چند نوع وصیّت نمود كه هر یك در جهت‎هاى مختلف بسیار مهم مى‎باشد، علاقه‎مندان مى‎توانند به كُتب مربوطه مراجعه نمایند.

4- اعیان الشّیعة، ج 1، ص 532.

 

برگرفته از کتاب چهل داستان و چهل حدیث، از امیرالمؤمنین على(علیه‎السلام)، عبدالله صالحى .

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .

بع:http://www.tebyan.net/

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:38 | |
وصيت‎نامه حضرت علي(عليه‎السلام) در آخرين لحظات عمر


ضريح مطهر حضرت علي عليه السلام

از وصاياى حضرت علي(عليه‎السلام) در واپسين دم حيات مى‎توان به وصيت گهربار ذيل اشاره نمود.

بسم الله الرحمن الرحيم 

اين آن چيزى است كه على پسر ابوطالب وصيت مى‎كند: به وحدانيت و يگانگى خدا گواهى مى‎دهد و اقرار مى‎كند كه محمد بنده و پيغمبر اوست، خدا او را فرستاده تا دين خود را بر ديگر اديان پيروز گرداند. همانا نماز، عبادت، حيات و زندگانى من از آن خداست. شريكى براى او نيست، من به اين امر شده‎ام و از تسليم شدگان اويم .

فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بيتم و هر كس را كه اين نوشته من به او رسد را به امور ذيل توصيه و سفارش مى‎كنم :

1- تقواي الهى را هرگز از ياد نبريد، كوشش كنيد تا دم مرگ بر دين خدا باقى بمانيد.

2- همه با هم به ريسمان خدا چنگ بزنيد، و بر مبناى ايمان و خداشناسى متفق و متحد باشيد و از تفرقه بپرهيزيد، پيغمبر فرمود: اصلاح ميان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چيزى كه دين را محو مى‎كند، فساد و اختلاف است .

3- ارحام و خويشاوندان را از ياد نبريد، صله رحم كنيد كه صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مى‎كند.

4- خدا را! خدا را!  درباره يتيمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.

5- خدا را! خدا را! درباره همسايگان، پيغمبر آن قدر سفارش همسايگان را فرمود كه ما گمان كرديم مى‎خواهند آنها را در ارث شريك كند.

6- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا ديگران در عمل كردن، بر شما پيشى گيرند.

امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد؛ نتيجه ترك آن اين است كه بدان و ناپاكان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نيكان شما دعا كنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.

7- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پايه دين شماست .

8- خدا را! خدا را! درباره كعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطيل شود كه اگر حج متروك بماند، مهلت داده نخواهد شد و ديگران شما را طعمه خود خواهند كرد.

9- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در اين راه مضايقه نكنيد.

10- خدا را! خدا را! درباره زكات؛ زكات آتش خشم الهى را خاموش مى‎كند.

11- خدا را! خدا را! درباره ذريه پيغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گيرند.

12- خدا را! خدا را! درباره صحابه و ياران پيغمبر، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) درباره آنها سفارش كرده است .

13- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهيدستان، آنها را در زندگى شريك خود سازيد.

14- خدا را! خدا را! درباه بردگان، كه آخرين سفارش پيغمبر درباره اينها بود.

15- در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشيد و به سخن مردم (در صورتي كه مخالف آن هستند) ترتيب اثر ندهيد.

16- با مردم به خوشى و نيكى رفتار كنيد چنانكه قرآن دستور داده است .

17- امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد؛ نتيجه ترك آن اين است كه بدان و ناپاكان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نيكان شما دعا كنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.

18- بر شما باد كه بر روابط دوستانه ما بين خويش بيفزاييد، به يكديگر نيكى كنيد، از كناره‎گيرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهيزيد.

19- كارهاى خير را به مدد يكديگر و به اتفاق هم انجام دهيد، از همكارى در مورد گناهان و چيزهايى كه موجب كدورت و دشمنى مى‎شود، بپرهيزيد.

در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشيد و به سخن مردم (در صورتي كه مخالف آن هستند) ترتيب اثر ندهيد.

20- از خدا بترسيد كه جزا و كيفر خدا شديد است .

خداوند همه شما را در كنف حمايت خود محفوظ بدارد و به امت پيغمبر توفيق دهد كه احترام شما (اهل بيت) و احترام پيغمبر خود را پاس بدارند. همه شما را به خدا مى‎سپارم . سلام و دورد حق بر همه شما ... .(1)  

از علامه اميني پرسيدم: آخرين ذكرى كه على(عليه‎السلام) بر زبان مبارك جارى فرمود چه بود؟

مى‎فرمايد: بعضى مى‎گويند پس از وصيتى كه ذكر آن رفت امام علي(عليه‎السلام) لحظه‎اى بيهوش شد و چون به هوش آمد ديگر سخنى جز لا اله الا الله از حضرت شنيده نشد تا جان به جان آفرين تسليم فرمود.

چنانكه بعضى ديگر گفته‎اند:(2)

آخرين فرمايش ايشان اين آيه شريفه بود: و من يعمل مثقال ذره خيراً يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره.(3)

البته گروهى ديگر ذكر كرده‎اند(4) كه حضرت ابتدا به فرشتگان خدا سلام داد سپس اين آيات را زمزمه فرمود كه المثل هذا لليعمل العاملون،(5) يعنى براى چنين لحظاتى بايد عمل كرده و بكوشند و ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون (6) يعنى خدا با مردمى است كه عمر خود را به تقوا و پرهيزكارى گذراندند و مردمى كه همواره كار نيك مى‎كنند. آنگاه در واپسين دم حيات فرمود: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله .

 

پي‎نوشت‎ها:

1- مقاتل الطالبين، صص 44 – 28، ابن اثير، ج 3، صص 197 – 194، مروج الذهب، ج 2، صص ‍ 44 –40 .

2- انساب الاشراف، ص 499.

3- زلزال /8 – 7 .

4- بعثت، غدير، عاشورا/ مهدى، محمدرضا حكيمى، ص 84 .

5- صافات / 60 .

6- نحل/ 129 .

 

برگرفته از کتاب شبى در پايتخت بهشت، بيژن شهرامى .

گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي .

منبع:http://www.tebyan.net/

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:35 | |
پیشگویی پیامبر در مورد شهادت امام علی(علیهماالسلام)

 

حضرت علی -ع-

امام، عبادت، شهادت

راوی در حرم حضرت علی(علیه‎السلام) تقاضا می‎کند که معرفتش نسبت به حضرت زیاد شود و در همین حین علامه امینی را در حرم در حین خواندن جامعه کبیره دید و به امام متوسل شد که سوالاتش را از علامه بپرسد و حضرت عنایتی می‎کند و ایشان سوالاتش را می‎پرسد.  

علامه امینی مى‎فرماید: مرگ و شهادت عرصه‎اى است كه در نگاه امیرمومنان على(علیه‎السلام) از جایگاهى خاص برخوردار است و با در نظر گرفتن آن مى‎توان به جلوه‎هایى دیگر از سیره عبادى امام وقوف یافت .

سپس مى‎فرماید: امام(علیه‎السلام) با عنایت به اینكه دنیا مزرعه ى آخرت است همگان را به فراهم آوردن توشه ى مناسب براى زندگانى جاوید پیش روى دعوت مى فرمود و در این راستا غفلت از مرگ را آفتى بزرگ مى‎دانست كه آدمى را از تلاش براى عمران خطبه بقا باز مى‎دارد: مردم! همانا دنیا خانه‎اى است رهگذر و آخرت سرایى است، پایدار، پس از گذرگاه خود - توشه - بردارید براى جایى كه در آن پایدارید و مَدرید پرده‎ى یكدیگر، نزد آن كس كه مى‎داند نهان شما را - از شما بهتر - برون كنید از دنیا دل‎هاتان را از آن پیش كه برون برند از آن تن‎هاتان. شما را در دنیا آزموده‎اند و براى جز دنیا آفریده‎اند. آدمى چون بمیرد مردم گویند چه نهاد؟ و فرشتگان گویند چه پیش فرستاد؟ خدا پدرانتان را بیامرزد! اندكى پیش فرستید تا براى شما ذخیره بودن تواند. و همه را مگذارید كه وبال آوردن بر گردنتان بماند. (1)

آماده شوید، خداتان بیامرزد! آه بانگ كوچ را سر دادند، و بارگى خود را در منزل دنیا كمتر بندید - كه كاروانیان به راه افتادند - و بازگردید و راه بسپارند با آنچه از توشه‎ى نیكو در دسترس دارید، كه پیشاپیش شما گردنه‎اى است دشوار گذر و منزل‎هاى ترسناك و هراس آور، ناچار بدان گردنه‎ها باید برشدن و بدان منزل‎ها درآمدن و ایستادن.

آماده شوید، خداتان بیامرزد! آه بانگ كوچ را سر دادند، و بارگى خود را در منزل دنیا كمتر بندید - كه كاروانیان به راه افتادند - و بازگردید و راه بسپارند با آنچه از توشه‎ى نیكو در دسترس دارید، كه پیشاپیش شما گردنه‎اى است دشوار گذر و منزل‎هاى ترسناك و هراس آور، ناچار بدان گردنه‎ها باید برشدن و بدان منزل‎ها درآمدن و ایستادن.

و بدانید! كه چشم‎انداز مرگ به شما فراگرفته است. كارهاى دشوار دنیا شما را فرو پوشانیده و بلاهاى طاقت فرساى آن شما را فرا گرفته است. كارهاى دشوار دنیا شما را فرو پوشانیده و بلاهاى طاقت فرساى آن شما را فرو پوشانیده. پس پیوندهاى خود را با دنیا ببرید! و پرهیزگارى را پشتیبان خود كنید و چون توشه‎اى همراه خویش برید. (2)

مى‎پرسم: به یاد مرگ بودن كه امام(علیه‎السلام) همگان را بدان سفارش فرموده‎اند متضمن چه فوایدى است؟

مى‎فرماید: فواید بسیارى از جمله:

- تعدیل شادی‎ها و غم‎ها؛ چه، شادمانى بیش از حد قلب را مى‎میراند و غم زیاده از اندازه نیز موجبات افسردگى را فراهم مى‎آورد.

- ترغیب آدمى به تلاش مضاعف جهت بهره‎گیرى هر چه بهتر و افزونتر از سرمایه رو به پایان عمر، چه آن بخش‎هایى از عمر كه مصروف دین و دانش و عبادت در مفهوم خاص و عام آن مى‎شود از دستبرد زمانه و گذشت ایام ایمن خواهد بود.

- افت محسوس و قابل ملاحظه‎اى سطح گرایش و رویكرد درونى به گناه و گناه‎ورزى، از جمله حب دنیا كه حسب روایات متعدد سلسله جنبان هر خطاكارى است .

- افزایش چشمگیر سطح پارسایى و عاقبت اندیشى؛ كه اقبال آدمى به فرائض نورانى شرع مقدس را در پى دارد. و امور دیگر ... .

مى‎پرسم: به راستى چرا امام مرگ خویش را از خداى تعالى درخواست فرمود؟

مى‎فرماید: به چند دلیل:

1- شهادت‎طلبى و علاقه به جان دادن در راه رضاى خداى تعالى، چنانكه فرمود: همانا گرامى‎ترین مرگ‎ها كشته شدن - در راه خداست - بدان كس ‍ كه جان پسر ابوطالب در دست او است، هزار مرتبه ضربت شمشیر خوردن بر من آسانتر است تا در بستر مردن . (3)

2- ستمكارى و بى وفایى مردم كه حكومت حقه اسلامى را از محقق ساختن اهداف عالیه خویش باز مى‎داشت، چنانكه فرمود: حالى كه نشسته بودم، خوابم در ربود، پس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر من گذر فرمود، گفتم: اى فرستاده خدا! از امت تو چها دیدم، و از كجبازى و دشمنى آنان چه كشیده‎ام!

فرمود: آنان را نفرین كن. گفتم: خدا بهتر از آنان را نصیب من كند و بدتر از مرا بر آنان گمارد. (4)

مى‎پرسم: این نفرین، چگونه به اجابت رسید؟

مى‎فرماید: حضرت با شهادت به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) پیوست و گناهكار ستمباره‎اى چونان معاویة بن ابى سفیان بر دارالاسلام مسلط شد.

فرمود: حالى كه نشسته بودم، خوابم در ربود، پس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر من گذر فرمود، گفتم: اى فرستاده خدا! از امت تو چها دیدم، و از كجبازى و دشمنى آنان چه كشیده‎ام!

فرمود: آنان را نفرین كن. گفتم: خدا بهتر از آنان را نصیب من كند و بدتر از مرا بر آنان گمارد.

مى‎گویم: اشاره فرمودید به شهادت‎طلبى و نیز به دعاى حضرت در فرا رسیدن گاه مرگ؛ آیا این موید این مطلب است كه امام مى‎دانستند كه مرگش شهادت خواهد بود و اصولا از شهادت خویش اطلاع داشتند؟

مى‎فرماید: آرى، امام نه تنها بدین مطلب وقوف كامل داشت بلكه از حوادث و رویدادهاى بسیارى خبر داد كه سالها بعد به وقوع پیوستند؛ نظیر شهادت فرزندش امام حسین(علیه‎السلام) در كربلا، حكومت معاویه، حجاج و ...، غرق شدن بصره، تعداد دقیق مقتولین خوارج در جنگ نهروان، سلطنت آل بویه و علویان و موارد بسیار دیگر.

سپس مى‎فرماید: و این نیست مگر به واسطه بهره‎مندى حضرتش از مقام الهى خلافت بلافصل رسول خدا(صلى الله علیه و آله) و امامت مسلمین و نیز گشوده شدن ابواب علوم گوناگون از سوى رسول اكرم(صلى الله علیه و آله) بر روى حضرتش علیه آلاف التحیه و الثناء .

سپس مى‎افزاید: امام خبر شهادت خویش را از لسان رسول خدا(صلى الله علیه و آله) شنید:

حكایت آورده‎اند كه روزى پیامبر اكرم خطبه‎اى در فضیلت و برترى ماه مبارك رمضان ایراد فرمود. در این اثنا على(علیه‎السلام) از جاى برخاست و پرسید: یا رسول الله بهترین كارها در این ماه چیست؟

فرمود: پارسایى و پرهیز از محرمات سپس شروع به گریستن نمود.

امام علت گریه و تاثر رسول اكرم(صلى الله علیه و آله) را جویا شد و حضرت به وى فرمود: اى على! گریه من به خاطر هتك حرمت و ستمى است كه در این ماه بر تو روا داشته مى‎شود. گویا تو را مى‎بینم كه نماز مى‎خوانى و بدبخت‎ترین گذشتگان و آیندگان، هم او كه برادر كشنده‎ى شتر ثمود (5) است ضربتى بر فرق سرت مى‎زند كه محاسنت از آن ضربت رنگین مى‎شود.

امام پرسید: آیا در آن هنگام دین من سالم و محفوظ است؟

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: آرى، در آن هنگام نیز دینت در سلامت است .

سپس فرمود: اى على كسى كه تو را بكشد، مرا كشته و كسى كه تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته و كسى كه تو را ناسزا بگوید مرا ناسزا گفته است، زیرا تو همانند من هستى. روح تو، روح من و سرشت تو، سرشت من است. خداى تبارك و تعالى من و تو را با هم آفرید و برگزید و مرا براى نبوت و تو را براى امامت انتخاب نمود. پس هر كس امامت تو را منكر شود، نبوت مرا منكر شده است .
روزى پیامبر اكرم خطبه‎اى در فضیلت و برترى ماه مبارك رمضان ایراد فرمود. در این اثنا على(علیه‎السلام) از جاى برخاست و پرسید: یا رسول الله بهترین كارها در این ماه چیست؟ فرمود: پارسایى و پرهیز از محرمات . 

اى على تو وصى من و پدر دو فرزند من و شوهر دخترم مى‎باشى و جانشین من بر امتم در زندگى و پس از مرگ من هستى، دستور تو، دستور من است و نهى تو نهى من، سوگند به خدایى كه مرا به نبوت برانگیخت و مرا بهترین خلق قرار داد، تو حجت خدایى بر خلق او و امین اویى بر اسرار او و خلیفه خدایى بر بندگان او. (6)

سپس مى‎پرسند: از حكایتى كه شرح آن رفت چه نتیجه‎اى را مى‎توان در مورد سیره عبادى حضرت علی(علیه‎السلام) گرفت؟

مى‎گویم: در مطلبى كه مطرح فرمودید اشاره داشتید به این امر كه پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه و آله) از ضربت خوردن امام علی(علیه‎السلام) خبر داد و حضرت با شنیدن این خبر در صدد برنیامد كه از دیر یا زود بودن آن اطلاع حاصل كند (و از دیر بودن آن خشنود شود) چنانكه لحظه‎اى هم به ذهن مباركش خطور ننمود كه جان سالم به در بردن از آن واقعه را درخواست نماید. حضرت علی (علیه‎‎السلام) نه تنها چنین نكرد حتى ناراحت هم نشد بلكه فقط نگران یك مطلب بود كه آیا هنگام مرگ از سلامت دینى برخوردار است یا نه .

آرى سیره عبادى امام علی(علیه‎السلام) آنگونه است كه حین شنیدن خبرى ناگوار كه تاثر زمین و آسمان را برانگیخته(راضى به رضاى الهى) مشتاق آن است كه از صحت و سلامت دین خویش در واپسین دم حیات دنیایى نیز اطمینان كسب نماید.

(علامه در حالى كه اشك در دیدگانش موج مى‎زند) مى‎فرماید: آرى به خدا قسم چنین است كه گفتى.

سپس مى‎فرماید: حضرت على(علیه‎السلام) با آن مقام و مرتبت الهى وصف ناپذیر و عصمتى كه در وحى نمى‎گنجد چنین آرزومند حسن عاقبت است، حال چه شده است كه ما با این همه لغزش و معصیت به فكر اصلاح كار و نیك ساختن فرجام خویش نیستیم؟!

مى‎پرسم: با توجه به این كه امام از كیفیت شهادت خویش اطلاع كامل داشته و مسلما قاتل خود را نیز مى‎شناخت چرا درصدد ممانعت از عمل وى برنیامد؟

مى‎فرماید: همین سوال را از خود امام هم پرسیدند، چرا كه حضرت قاتل خود را مى‎شناخت و به خود وى (یعنى عبدالرحمان بن ملجم مرداى علیه اللعنه) و دیگران اعلام داشته بود.

مى‎پرسم: پاسخ امام چه بود؟

مى‎فرماید: پاسخى كه خود جلوه درخشان دیگرى از سیره عبادى وصف ناپذیر امام را در معرض نمایش قرار مى‎دهد.

سپس مى‎فرماید: امام در پاسخ فرمود: چه از این شگفت‎انگیزتر و عجیب‎تر كه شما از من مى‎خواهید قاتل خود را (قبل از انجام جنایت قصاص نموده و) بكشم؟!

مى‎گویم: بدین ترتیب امام، خود را فداى عدالت نموده نه بالعكس .

مى‎فرماید: آرى، همین طور است، چنانكه درباره حضرتش گفته‎اند: قتل على فى محراب عباده لشده عدله، کشته شد علی در محراب برای شدت عدالتش .

سپس مى‎فرماید: نكته‎اى كه در این جا مى‎بایست بدان اشارت داشت، آن است كه امام، در آن شرایط حساس و خطرناك باز هم خود شخصا اقامه جماعت در مسجد كوفه را عهده‎دار بود؛ آن هم نه تنها براى نماز جمعه بلكه براى نمازهاى یومیه از جمله فریضه چنانكه مى‎بینیم در محراب عبادت و در اثناى اقامه نماز صبح محتمل ضربت بدبخت‎ترین فرد تمامى تاریخ حیات انسانى مى‎شود و با مظلومیتى كه در فهم نمى‎گنجد، به شهادت نائل مى‎شود.

سپس مى‎افزاید: سیره عبادى امام آنگونه است كه هنگام ضربت خوردن نیز ضمن آنكه به جاى برآوردن آه و ناله، فریاد برمى‎آورد: فزت و رب الكعبه؛ به خدای كعبه رستگار شدم، نگران كم شدن مقدار عبادات و تهجد خویش به واسطه تحلیل رفتن توان جسمى و بدنى مى‎شود، حالى كه حضرت علی (علیه‎السلام) خود مى‎دانست در بستر افتادنش نیز دو روزى بیشتر به درازا نمى‎كشد و به شرف شهادت نائل مى‎آید .

 

پی‎نوشت‎ها:

1- نهج البلاغه، خطبه 203.

2- همان، خطبه 204.

3- نهج البلاغه، خطبه 123.

4- همان، خطبه 70.

5- ثمود، قوم حضرت صالح(علیه‎السلام).

6- زندگانى امیرالمومنین(علیه‎السلام )، ص 731.

 

برگرفته از کتاب شبى در پایتخت بهشت، بیژن شهرامى

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .

منبع:http://www.tebyan.net/

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 22:32 | |
چگونگی ضربت خوردن حضرت علی(علیه‎السلام)

 

حضرت علی علیه السلام

چگونگى ضربت خوردن حضرت علی(علیه‎السلام) در نوشته تاریخ‎نویسان پیشین یكسان نیست. در حالى كه طبرى و ابن سعد و دیگران نوشته‏اند: «چون(حضرت علی علیه السلام) از سایبانى كه به مسجد مى‏رسد، بیرون شد، ابن ملجم او را ضربت زد.» یعقوبى كه تاریخ او پیش از اینان نوشته شده گوید: «پسر ملجم از سوراخى كه در دیوار مسجد بود، شمشیر بر سر او زد.» اما نوشته ابن اعثم كه هم عصر طبرى است، با نوشته آنان مخالف است و با آنچه میان شیعیان مشهور است مطابق مى‏باشد. وى چنین مى‏نویسد:

«پسر ملجم شمشیر خود را برداشت و به مسجد آمد و میان خفتگان افتاد. على(علیه‎السلام) اذان گفت و داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار مى‏كرد، سپس به محراب رفت و ایستاد و نماز را آغاز كرد ، به ركوع، و سپس به سجده رفت. چون سر از سجده نخست برداشت، ابن ملجم او را ضربت زد و ضربت او بر جاى ضربتى كه عمرو پسر عبدود در جنگ خندق بدو زده بود آمد. ابن ملجم گریخت و على در محراب افتاد و مردم بانگ برآوردند امیرمؤمنان كشته شد.»(1)

بلاذرى به روایت خود از حسن بن بزیع آرد: «چون پسر ملجم او را ضربت زد گفت: فزت و رب الكعبة و آخرین سخن او این آیه بود. «و من‏ یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره.»(2)

روایت‎هاى شیعى و برخى از روایت‎هاى اهل سنت نیز با آنچه ابن اعثم نوشته مطابقت دارد.

بهرحال امام را از مسجد به خانه بردند. دیرى نگذشت كه قاتل را دستگیر كرده و نزد او آوردند. بدو فرمود:

ـ «پسر ملجمى؟»

ـ «آرى!»

ـ «حسن او را سیر كن و استوار ببند! اگر مُردم او را نزد من بفرست تا در پیشگاه خدا با او خصمى كنم و اگر زنده ماندم یا مى‏بخشم یا قصاص مى‏كنم.»

ابن سعد نوشته است امام فرمود:

ـ «بدو خوراك نیكو دهید و در جاى نرمش بیارمانید.» و هم او نوشته است روزى كه على مردم را براى بیعت مى‏خواند ابن ملجم دوبار براى بیعت پیش آمد و على او را راند سپس فرمود از پیغمبر شنیدم او ریش مرا از خون سرم رنگین خواهد كرد. امام در آخرین لحظه‏هاى زندگى فرزندان خود را خواست و به آنها چنین وصیت كرد:

«شما را سفارش مى‏كنم به ترسیدن از خدا، و این كه دنیا را مخواهید هر چند دنیا پى شما آید. و دریغ مخورید بر چیزى از آن كه به دستتان نیاید و حق را بگویید، و براى پاداش ‏[آن جهان‏] كار كنید و با ستمكار در پیكار باشید و ستمدیده را یار. و شما و همه فرزندانم و كسانم و آن را كه نامه من بدو رسد سفارش می‎كنم به ترس از خدا و آراستن كارها و آشتى با یكدیگر، كه من از جد شما شنیدم، می‎گفت: آشتى دادن میان مردم بهتر است از نماز و روزه سالیان.»

خدا را، خدا را درباره یتیمان، آنان را گاه گرسنه و گاه سیر مدارید و نزد خود ضایعشان مگذارید.  خدا را، خدا را. همسایگان را بپایید كه سفارش شده پیامبر شمایند، پیوسته درباره آنان سفارش مى‏فرمود چندان كه گمان بردیم براى آنان ارثى معین خواهد نمود.

خدا را، خدا را، درباره قرآن، مبادا دیگرى بر شما پیشى گیرد در رفتار به حكم آن.

خدا را، خدا را، درباره نماز كه ستون دین شماست.

خدا را خدا را در حق خانه پروردگارتان! آن را خالى مگذارید، چندانكه در این جهان ماندگارید كه اگر [حرمت‏] آن را نگاه ندارید به عذاب خدا گرفتارید.

خدا را خدا را، درباره جهاد در راه خدا به مال‎هاتان و به جان‎هاتان و زبان‎هاتان، بر شما باد به یكدیگر پیوستن و به هم بخشیدن. مبادا از هم، روى بگردانید و پیوند هم را بگسلانید.

امر به معروف و نهى از منكر را وامگذارید تا بدترین شما حكمرانى شما را بر دست گیرند، آنگاه دعا كنید و از شما نپذیرند. پسران عبدالمطلب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفته‏اید و دست‎ها را بدان آلوده، و گویید امیرمؤمنان را كشته‏اند. بدانید جز كشنده من نباید كسى به خون من كشته شود.

بنگرید! اگر من از این ضربت او مُردم، او را تنها یك ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او را مبرید كه من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم مى‏فرمود: «بپرهیزید از بریدن اندام مرده، هر چند سگ دیوانه باشد.»(3)

اندك اندك آرزوى او تحقق مى‏یافت و بدانچه مى‏خواست نزدیك مى‏شد. او از دیرباز، خواهان شهادت بود و مى‏گفت:

«خدایا بهتر از اینان را نصیب من دار و بدتر از مرا بر اینان بگمار!»

على(علیه‎السلام) به لقاء حق رسید و عدالت، نگاهبان امین و بر پا دارنده مجاهد خود را از دست داد، و بى‏یاور ماند. ستمبارگان از هر سو دست به حریم آن گشودند و به اندازه توان خود اندك اندك از آن ربودند، چندانكه چیزى از آن بر جاى نماند. آنگاه ستم را بر جایش نشاندند و همچنان جاى خود را می‎دارد تا خدا كى خواهد كه زمین پر از عدل و داد شود، از آن پس كه پر از ستم و جور شده است.

چون على(علیه‎السلام) را به خاك سپردند. امام حسن(علیه‎السلام) به منبر رفت و گفت:

«مردم! مردى از میان شما رفت كه از پیشینیان و پسینیان كسى به رتبه او نخواهد رسید. رسول الله پرچم را بدو می‎داد و به رزمگاهش می‎فرستاد و جز با پیروزى باز نمى‏گشت. جبرئیل از سوى راست او بود و میكائیل از سوى چپش. جز هفتصد درهم چیزى به جاى ننهاد و مى‏خواست با آن خادم بخرد.»(4)

جز وصیت كوتاهى كه نوشته شد، از امام وصیت‏هاى دیگرى نیز در سندهاى قدیمى دیده مى‏شود. برخى از آنها را پیش از ضربت خوردن فرموده و برخى را پس از آن كه متوجه دیدار خدا گردید.

 

پى‏نوشت‎ها:

1. تاریخ ابن اعثم، ج 4، ص 140ـ 139 .

2. انساب الاشراف، ص 499 .

3. نامه 47 .

4. طبقات، ج 3، ص 26 .

 

برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سید جعفر شهیدى .

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .

منبع:http://www.tebyan.net

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 21:57 | |
فزت و ربّ الکعبه شهادت مولای متقیان امیرالمومنین حضرت علی

 

فزت و ربّ الکعبه

image

 

بسم الله الرحمن الرحیم

امشب شبِ غریبی است...

امشب شبِ غریبی است، شب یتیمی عالم است، پدر همه دورانها رخت بر می بندد از این جهان، و همه دوباره یتیم می شوند.

امشب، شب کوچ غریب تاریخ است...

تا به کی این داغ غربت را به سینه اش حمل کند؟

تا به کی سر به چاه بگذارد و اشک شبانه بریزد؟

فرمود: فزت و رب الکعبه...


 

آری، به پروردگار کعبه که سعادتمند شد،

راحت شد از این فراق سی ساله،

دیگر چیزی نمانده که حبیبش را ببیند، و حبیبه اش را، آرام دلش را!

دیگر تمام شد این نامرد مردمان، او می رود که مردمی بهتر از اینان ببیند و اینان می روند که ....

امشب نه فقط کودکان کوفه، بلکه همه شهرها و کوهها و دشت ها و آسمانها یتیم شدند.

گرد غربت یتیمی دوباره بر صورت فرزندان برومندش نشسته و شانه هایشان می لرزد،

بغضِ گلوی زینبِ کبری سلام الله علیها، گاه به گاه می شکند و پهنای چهره نورانی اش خیس تر و خیس تر می شود.

اشک های دیدگان امام حسن علیه السلام، دل پدر را به درد می آورد، و او طاقت دیدار اشکان حسنش را ندارد.

امام حسین علیه السلام، برای غربت پدر می گرید و پدر، برای تنهایی و بی یاوری پسرش.

که لایوم کیومک یا ابا عبدالله


 

آری، هیچ روزی چون روز اباعبدالله نخواهد بود...

و هیچکس چون ایشان غریب و مظلوم و تنها و بی یاور نخواهد شد.

گویند برای اباعبدالله علیه السلام دوبار مرگ اتفاق افتاد، یکی در گودال قتلگاه و زیر خنجر شمر لعین، و یکی هم بر سر نعش جوانش، آنجا که صورت بر صورت او نهاد و آه از جگر برکشید، وفرمود:

خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، چه جرئتی نسبت به خدا و هتک حرمت پیغمبر داشتند، علی الدّنیا بعدک العفاء، بعد از تو خاک بر سر دنیا باد...

اما من، یک تن سراغ دارم که از او هم مظلوم تر بود و تنها تر!

می خواهم بگویم: امشب امیرالمؤمنین علیه السلام شهید نشد، بلکه برای حضرتش هم دوبار مرگ اتفاق افتاد، یکی با تیغی که به فرقش زدند و یکی با خنجری که به قلبش.

آنگاه که جوانش را در قبر گذاشت و مشتی خاک به روی قبر ریخت و آرزو کرد کاش خود مرده بود

نفسی علی زفراتها محبوسةٌ ------------یا لـیتها خـرجـت مـع الزَّفَـراتِ

لا خیرَ بعدکِ فی الحیاةِ و إنّما------------أبکی مخافةَ تـطـولَ حـیاتی

جان من با ناله هایم در سینه ام حبس شده. ای کاش جانم با ناله هایم از سینه ام خارج میشد!

ای فاطمه، پس از تو خیری در زندگی در دنیا نیست. گریه می کنم من از ترس اینکه زندگیم در دنیا طولانی شود.

همچنان بر سر قبر عزیزش اشک می فشانید و با حسرت می گفت:

چه زشت است در نظرم بعد از فاطمه آسمان سبز و زمین گرد، ای رسول خدا، اندوه من همیشگی خواهد بود و شبهای من به بیداری خواهد گذشت، این حزن و اندوه از من بدر نرود تا آنگاه که حق سبحانه اختیار نماید برای من سرایی که تو اکنون درآنجا مقیمی.

ای رسول الله در دل من زخم و جراحتی است چرک آور، و در سینه ام اندوهی است تهییج کننده و از جا بدر آورنده، چه زود بود که مابین ما جدایی افتاد. من حال خود را به خدا شکایت می کنم...

قلّ یا رسول الله عن صفیتک صبری...

 

آری کوه صبرهم به زانو درآمد و نا توان بر خاک افتاد!

آنجا بود که علی علیه السلام را کشتند

روح و روان و ریحانش را کشتند...

اما اوج غربتش در اینجا بود:

زمانیکه امام حسین علیه السلام در گودال قتلگاه زیر دست و پای دشمن بود، شمر ملعون دستور حمله به خیام را صادر کرد و مولا نیم رمق خود را جمع کرد و فریاد برآورد:

وای بر شما ای پیروان خاندان ابی سفیان، اگر دینی ندارید و از روز پسین شما را پروایی نیست، پس لااقل در دنیای خود آزاده باشید.

شمر لعین صدا زد که ای پسر فاطمه چه می گویی؟

فرمود: من باشما جنگ می کنم و شما با من، زنان را در این میان گناهی نیست، این خیره سران و نادانان و ستمگرانتان را تا من زنده ام نگذارید متعرض حرم من بشوند.

 شمر ملعون گفت: ای پسر فاطمه پیشنهادت را می پذیریم، و همگی آهنگ جنگ با آن حضرت نمودند...

اما چه بگویم درباره فاتح خیبر، که در خانه اش به حریمش تجاوز کردند و حتی لحظه ای ابا نکردند، هیزم جمع کردند تا کل خانه را با اهلش بسوزانند، و در خانه کسی نبود جز مولای دوسرا و صدیقه کبری و فرزندان خردسالش...

وحشیانه حمله کردند، دست مولا را بستند و به قصد کشت با هرچه دم دستشان می آمد فاطمه کبری سلام الله علیها را می زدند، کنیز خدا در مقابل دیدگان غیرت الله زیر آماج ضربات پست ترین خلق خدا بود، و اسدالله نظاره می کرد چگونه جوانش را، زهرایش را زیر دست و پا می کوبند.

امام مامور به صبر خون جگر می نوشید، همه وجودش می سوخت ، خشم می خورد و خون از دو دیده جاری می ساخت،

هرچه کرد تا حیوان صفتان پست را از حریم خود دور کند نتوانست، نه حیایی داشتند و نه انسانیت و مردانگی.

و شیر خدا دید که چگونه یگانه ی پیغمبر را از حق طبیعی حیات محروم کردند، و فرزندش محسنش را کشتند، دید و خون خورد و صبر کرد...

و پس از این همه مصیبت، باید زنده می ماند و رنج فراق سی ساله را به دوش می کشید و مقابل دیدگانش سالهای سال غاصب حق الهی اش را و قاتل همسر و فرزندش را تحمل می کرد و دم نمی زد، پس صبر کرد خار در چشم و استخوان در گلو..

و سرانجام این ضربه ابن ملجم ملعون بود که او را به امید و آرزویش رسانید و فریاد برآورد :

فزت و رب الکعبه ...

منبع:http://www.berkeh.ir/html/index.php

اس ام اس تسلیت شهادت حضرت علی(ع)

در ادامه  مطلب

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:فزت و رب الکعبه ,,, - شهادت حضرت علی "ع" ,,,,- شب نوزدهم ماه رمضان ,,,- پیامکهای شهادت حضرت علی "ع",,,,ضربت خوردن مولالموحدین, در ساعت 19:54 | |
رحلت ام المومنین حضرت خدیجه تسلیت باد + ویژه نامه

ويژه نامه به مناسبت رحلت أم المؤمنين حضرت خديجه كبرى سلام الله عليها

نام نامى ونسب گرامى حضرت خديجه سلام الله عليها

نام نامى والقاب گرامى حضرت خديجه سلام الله عليها

سيماى حضرت خديجه سلام الله عليها در آيينه وحى

خديجه كبرى سلام الله عليها از ديدگاه رسول خدا صلى الله عليه وآله

حضرت خديجه در گفتار بزرگان

حضرت خديجه سلام الله عليها در گذر تاريخ

نخستين بانوى مسلمان

نخستين بانوى نمازگزار

نخستين بانوى معتقد به ولايت

نخستين بانويى كه از ميوه هاى بهشتى تناول كرد

تنها همسر

فرزانه قريش وازدواج

مراسم خواستگارى

ثروت حضرت خديجه

درايت حضرت خديجه

صدف كوثر

چشم اندازى به سيرت حضرت خديجه

غروب غمبار تنها غمگسار پيامبر صلى الله عليه وآله

وصيت هاى حضرت خديجه سلام الله عليها

مزار منور حضرت خديجه

تشريف فرمايى حضرت خديجه سلام الله عليها به محشر

پايان حسدها وكينه ها

خانه حضرت خديجه سلام الله عليها

نام نامى ونسب گرامى حضرت خديجه سلام الله عليها

خديجه بنت خويلد، بن اسد، بن عبد العزّى، بن قصى، بن كلاب، بن مرة، بن كعب، بن لؤى، بن غالب، بن فهر(1) پدر بزرگوارش «خويلد» قهرمان دلاورى بود كه در دفاع از حريم كعبه، روز به ياد ماندنى آفريد.
مادرش «فاطمه» بنت زائده، بن أصمّ، بن رواحه، بن حجر، بن عبد، بن معيص، بن عامر، بن لؤى، بن غالب، بن فهر(2) بانويى با فضليت بود.(3) بنابراين حضرت خديجه سلام الله عليها از تيره قريش مى باشد، از سوى پدر در نياى سوم واز سوى مادر در نياى هشتم با نسب پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله پيوند مى خورد.(4)

نام نامى والقاب گرامى حضرت خديجه سلام الله عليها

براى حضرت خديجه سلام الله عليها القاب فراوانى است كه از عظمت بيكران وقداست بى پايان آن حضرت حكايت مى كند، كه از آن جمله است: صديقه، مباركه، ام المؤمنين، طاهره، راضيه، مرضيه و... .
يتميان او را «اُمّ اليتامى»، بينوايان او را «اُمّ الصعاليك»، مؤمنان او را «اُمّ المؤمنين» وكوثر جارى خلقت نيز او را «اُمّ الزهراء» يا سرچشمه كوثر مى دانستند.

سيماى حضرت خديجه سلام الله عليها در آيينه وحى

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در نخستين سير شبانه خود كه در ماه ربيع الاول، دو سال بعد از بعثت كه از خانه حضرت خديجه سلام الله عليها انجام پذيرفت،(5) هنگامى كه به سوى زمين باز مى گشتند از پيك وحى چنين مورد خطاب قرار گرفتند: «حاجتي أن تقرأ على خديجة مِن الله ومنّى السلام؛(6) حاجت من اين است كه از خداى منّان واز منِ جبرئيل، بر خديجه سلام برسانى». هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله درود خداى منان را به حضرت خديجه سلام الله عليها ابلاغ نمودند، او در پاسخ گفت: خدا سلام است، سلام از او به سوى اوست. (7)
در يكى از تهاجمات ددمنشانه قريش وانتشار شايعه كشته شدن پيامبر صلى الله عليه وآله، حضرت خديجه سلام الله عليها در ميان درّه ها وصخره هاى اطراف مكّه، به دنبال حبيبش مى گشت وسيلاب اشك بر صورتش روان بود. پيك وحى بر پيامبر رحمت فرود آمد وعرضه داشت: ملائكه آسمان به جهت گريه خديجه سلام الله عليها به گريه افتاده اند، او راه به سوى خود فرا خوان، درود مرا ابلاغ كن واو را بشارت بده، كه خدايش به او درود مى فرستد واو را به قصرى در بهشت بشارت ده، كه در آن هيچ غم واندوهى نيست.(8)

خديجه كبرى سلام الله عليها از ديدگاه رسول خدا صلى الله عليه وآله

از رسول اكرم صلى الله عليه وآله احاديث فراوان در مناقب حضرت خديجه سلام الله عليها رسيده است، كه به گوشه اى از آنها اشاره مى كنيم:
1. هر روز خداى متعال چندين بار با وجود خديجه بر فرشتگان مباهات مى كند.(9)
2. او هنگامى به من ايمان آورد كه ديگران به من كفر مى ورزيدند. او مرا تصديق نمود، هنگامى كه ديگران انكار مى كردند، او همه ثروتش را در اختيار من قرار داد هنگامى كه ديگران دريغ مى ورزيدند. خداى منان از او به من فرزند عنايت كرد ولى ديگران را محروم ساخت.(10)
3. بهترين بانوان عالميان عبارتند از: مريم دخت عمران، آسيه دخت مزاحم، خديجه دخت خويلد وفاطمه دخت محمد صلى الله عليه وآله.(11)
4. برترين بانوان بهشت عبارتند از: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد، مريم دختر عمران وآسيه دختر مزاحم (همسر فرعون).(12)
5. خديجه پيش از همه بانوان عالم، به ايمان به خدا ورسول خدا سبقت گرفت.(13)
6. من او را از اعماق دل دوست داشتم.(14)
7. من دوستداران خديجه را نيز دوست مى دارم.(15)
8. هرگز خداى متعال همسرى بهتر از خديجه به من عطا نكرد.(16)
9. خداى متعال على، حسن، حسين، حمزه، جعفر، فاطمه وخديجه را بر جهانيان برگزيد.(17)
10. خطاب به عايشه: از خديجه اينگونه سخن مگو، او نخستين بانويى بود كه به من ايمان آورد، او براى من فرزند آورد وتو محروم شدى.(18)

حضرت خديجه در گفتار بزرگان

به شمارى از سخنان اصحاب سيره وتراجم فقط اشاره مى كنيم:
1. ابن هشام صاحب كتاب معروف «السيرة النبوية» مى نويسد: خديجه صاحب نسب والا، داراى برترين شرافت، صاحب بيشترين ثروت وحريص ترين بانوان قريش به حفظ امانت والتزام به معيارهاى اخلاقى، عفت وكرامت انسانى بود ولذا بلندترين قله شرف را به خود اختصاص داده بود.
2. ذهبى پيشتاز رجاليون عامه مى نويسد:
خديجه سرور بانوان بهشت، فرزانه قريش، از تيره اسد، جليل القدر، متدين، خويشتن دار، بزرگوار، از بانوان بهشتى ويكى از بانوانى بود كه به قله كمال رسيده بودند.(19)
3. ابن حجر عسقلانى در اين رابطه مى نويسد:
خديجه در نخستين لحظات بعثت، رسالت آن حضرت را تصديق نمود، اعتقاد راسخ وثبات قدم او نشانگر يقين كامل، عقل وافر وعزم راسخ او بود.(20)
4. سهيلى صاحب آثار فراوان در سيره ومغازى مى نويسد: حضرت خديجه سرور بانوان قريش بود، در جاهليت واسلام به «طاهره» ملقّب بود.(21)

حضرت خديجه سلام الله عليها در گذر تاريخ

قلم همواره در طول تاريخ، در دست چاپلوسان ودر خدمت زورمداران بوده، از اين رهگذر بسيارى از حقايق مسلّم تاريخ، دستخوش تحريف شده ورنگ واقعيت تاريخى به خود گرفته، تا جايى كه اگر پژوهشگرى براساس يافته هاى علمى خود پرده از روى واقعيت ها بردارد، موجب شگفت همگان خواهد بود.
يكى از پژوهشگران معاصر، با دلايل متقن اثبات كرده كه تنها يار غار پيامبر: عبدالله بن اريقط بن بكر بوده ودر عهد معاويه وبا پول او داستان غار جعل شده وشخص ديگرى به جاى عبدالله يار غار معرفى شده است.(22)
همو اثبات كرده كه جمله «الانزع البطين» را پيروان معاويه جعل كرده اند.(23)
بسيارى از محدثان تصريح كرده اند: حضرت خديجه سلام الله عليها هنگام ازدواج با پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله دوشيزه بود وهرگز شوى ديگرى انتخاب نكرده بود، از آن جمله است:
1. سيد مرتضى علم الهدى، در كتاب «الشافي في الإمامة».
2. شيخ طوسى، در كتاب «تلخيص الشافي».
3. بلاذرى، در كتاب «أنساب الأشراف».(24)
4. ابوالقاسم كوفى، در كتاب «الاستغاثة في بِدَع الثلاثة».
بسيارى از محدثان ومورخان نيز اين مطلب را از منابع يادشده نقل كرده اند.(25) اين عده تأكيد مى كنند كه سن شريف حضرت خديجه سلام الله عليها در آن هنگام 25 يا 28 سال بوده وهرگز شوى ديگرى انتخاب نكرده بوده، زينب، رقيه وام كلثوم فرزندان «هاله» خواهر حضرت خديجه بودند كه تحت كفالت ومراقبت حضرت خديجه به سر مى برده اند.
مرحوم آيت الله العظمى سيد محمد شيرازى نيز استظهار كرده اند كه حضرت خديجه سلام الله عليها دوشيزه بوده اند وبه همه اشراف قريش پاسخ منفى داده بودند ودل در گرو جوان هاشمى، حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه وآله داشتند.(26)
ولى همه مورخان اتفاق نظر دارند كه حضرت خديجه زيباترين دوشيزه حجاز بود.
امام حسن مجتبى عليه السلام كه مظهر جمال الهى بود، خود را شبيه ترين اهل بيت به مادرش حضرت خديجه مى دانست.
از عبدالله محض پدرِ نفس زكيه پرسيده اند: چگونه است كه دندان هاى امام صادق عليه السلام اين قدر زيبا وبرّاق است ودرخشش ويژه اى دارد كه همگان را به سوى خود جذب مى كند؟
عبدالله محض گفت: نمى دانم، ولى مى دانم كه حضرت خديجه نيز اينگونه بود وحضرت زهرا نيز زيبايى ودرخشندگى را از مادرش به ارث برده بود.(27)

نخستين بانوى مسلمان

پيش از بعثت پيامبر صلى الله عليه وآله حضرت خديجه سلام الله عليها پيرو آيين جدّ بزرگوارش حضرت ابراهيم عليه السلام وبه اصطلاح از «حُنَفاء» بوده ودر نخستين روزى كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به پيامبرى مبعوث شدند، او تسليم بودن خود را اعلام كرد، چنانكه در حديث شريف آمده است:
نخستين كسانى كه به پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله ايمان آورده اند از مردان، على عليه السلام واز بانوان، حضرت خديجه سلام الله عليها بوده اند.(28)
هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در نخستين روز بعثت از غار حرا با رسالت عظيم پايين مى آمدند، سرور بانوان قريش به استقبال آن حضرت شتافت وعرض كرد: اين چه نورى است كه در پيشانى شما مى بينم؟ فرمودند: اين نور نبوّت است. آنگاه اركان اسلام را براى ايشان بيان نمودند وحضرت خديجه سلام الله عليها عرضه داشتند: «آمنتُ وصدّقتُ ورضيتُ وسلّمتُ؛(29) من ايمان آوردم، پيامبرى ات را باور كردم، آيين اسلام را پسنديدم وتسليم شدم».

نخستين بانوى نمازگزار

حضرت خديجه نخستين بانوى نمازگزار در اسلام است، سال ها شمار باورداران دين مقدس اسلام منحصر به حضرت خديجه سلام الله عليها وحضرت على عليه السلام بود، هر روز پنج بار پيامبر رحمت به مسجدالحرام شرفياب مى شدند، روبه كعبه مى ايستادند، اميرمؤمنان عليه السلام در سوى راست وحضرت خديجه سلام الله عليها در پشت سر مى ايستادند. اين سه انسان مسئول ومتعهد، امت اسلامى را تشكيل مى دادند وپرستش معبود را در كنار خانه توحيد به نمايش مى گذاشتند.(30)

نخستين بانوى معتقد به ولايت

اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام از شش سالگى در خانه پيامبر تحت مراقبت حضرت خديجه سلام الله عليها بودند ولذا خديجه نسبت به آن حضرت، حق پرورش ومادرى داشت، هنگامى كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله مقام منيع ولايت را به حضرت خديجه سلام الله عليها بيان نمودند واز او خواستند كه به ولايت اميرمؤمنان معتقد شود، حضرت خديجه با صراحت تمام عرضه داشتند: من به ولايت على عليه السلام ايمان آوردم وبيعت نمودم.(31)
مهرورزى حضرت خديجه سلام الله عليها به حضرت على عليه السلام در سطحى بود كه در وصف اميرمؤمنان آورده اند: او برادر پيامبر، عزيزترين مردمان در نزد او ونور چشم خديجه كبرى سلام الله عليها بود.(32)

نخستين بانويى كه از ميوه هاى بهشتى تناول كرد

حضرت خديجه سلام الله عليها نخستين بانوى مسلمانى است كه به دست مبارك پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از انگور بهشتى تناول نمود.(33)

تنها همسر

حضرت خديجه تنها بانويى است كه نسل طيّب وطاهر رسول اكرم صلى الله عليه وآله از او باقى ماند. او تنها بانوى شايسته اى است كه خدا او را وِعاء وظرف انوار درخشان امامت قرار داد. پيامبر رحمت، در مقام بيان شايستگى حضرت خديجه به دخت گرامى حضرت فاطمه سلام الله عليها چنين فرمودند: دخترم! اين مادرت خديجه بود كه خداى متعال او را وِعاء نور امامت قرار داد.(34)
تا حضرت خديجه سلام الله عليها در قيد حيات بود، پيامبر اكرم با هيچ بانوى ديگرى ازدواج نكردند. حضرت خديجه سرچشمه كوثر جارى نبوت است كه امروز بيش از 80 ميليون سيد از نسل او در جهان وجود دارد، كه مظاهر خير كثير ومصاديق كوثر، عطيه حق تعالى به خيرالبشر، حضرت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مى باشند. در واپسين لحظات زندگى حضرت خديجه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به او بشارت داد كه در بهشت نيز او همسر آن حضرت خواهد بود.(35)

فرزانه قريش وازدواج

حضرت خديجه سلام الله عليها علاوه بر جمال، كمال، ثروت وشرافت نسب، از دانش، بينش، اصالت انديشه، قدرت تصميم گيرى، دقت نظر، سلامت فكر، صلابت رأى، عقل وافر وانديشه صائب برخوردار بود، از اين رهگذر خواستگارهاى فراوانى از سران بنى هاشم، سلاطين يمن واشراف طائف، با اموال وامكانات فراوان درصدد ازدواج با آن قلّه شرف برآمدند، ولى او دست رد بر سينه همه آنها زد ودل در گرو امين قريش داشت.
حضرت خديجه سلام الله عليها علت گزينش امين قريش را اينگونه بيان مى كند:
«يابنَ عَمِّ إنّي رَغِبْتُ فيكَ لِقَرابَتِكَ مِنّي وَشَرَفِكَ مِنْ قَوْمِكَ وَأَمانَتِكَ عِنْدَهُمْ وَصِدْقِ حَديثِكَ وَحُسْنِ خُلْقِكَ؛(36) اى پسر عمو! من دل در گرو تو دارم، زيرا: 1. تو خويشاوند من هستى؛ 2. تو از شرافت والا برخوردار مى باشى؛ 3. تو به امانت در ميان قوم خود مشهور هستى؛ 4. تو فردى راست گفتار مى باشى؛ 5. تو از اخلاق نيكو برخوردار هستى».
حضرت خديجه راز اصلى اين گزينش را به صفيّه چنين بيان كرد: «إنّي قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ مُؤَيَّدٌ مِنْ رَبِّ العالمين؛(37) من به طور قطع ويقين مى دانم كه او از سوى پروردگار عالميان مورد تأييد مى باشد».
وى همچنين از بانوى فرزانه اى به نام نفيسه بهره جست وبه همراه او به محضر رسول اكرم صلى الله عليه وآله شتافت وعرضه داشت: من دخترى از تبار خويش براى شما در نظر گرفته ام. پيامبر پرسيد: او كيست؟ حضرت خديجه عرض كرد: «هيَ مَمْلوكَتُكَ خَديجةُ؛(38) او كنيز تو خديجه است».

مراسم خواستگارى

در مراسم خواستگارى حضرت ابوطالب عليه السلام خطبه اى در عظمت وشرافت پيامبر صلى الله عليه وآله ايراد كرد وخطاب به خويلد از دخترش حضرت خديجه خواستگارى كرد وخويلد اختيار را به حضرت خديجه داد وحضرت خديجه از عمويش «عمروبن اسد» كه بزرگ خاندان بود، رخصت طلبيد وموافقت خود را اعلام كرد واظهار داشت: مهريه اش نيز از مال خودش خواهد بود. آنگاه عمروبن اسد خطبه شيوايى ايراد كرد ودر پايان فرمود: «زَوَّجْناها وَرضينا بِهِ؛(39) ما خديجه را به همسرى پيامبر درآورديم وبه اين پيوند مقدس خوشوقتيم». آنگاه با كمال صراحت اعلام كرد: «مَنْ ذَا الَّذي في النّاسِ مِثْلُ مُحَمَّدٍ؛(40) كيست در ميان مردمان كه همانند محمد وهمسنگ او باشد؟
خويلد پدر خديجه در مراسم عقد فرمود: اى معشر عرب! آسمان سايه نينداخته وزمين بر فراز خود حمل نكرده، كسى را كه از محمد برتر باشد همه گواه باشيد كه من او را به دامادى خود برگزيدم وبه اين پيوند مقدس مفتخر هستم.(41)
آنگاه حضرت خديجه سلام الله عليها اموال، اغنام، احشام، عطريات وجامه هاى فراوان در اختيار حضرت ابوطالب عليه السلام گذاشت تا وليمه عروسى را بر عهده بگيرد. حضرت ابوطالب عليه السلام سفره بسيار باشكوهى گسترد وسه روز تمام اهالى مكه وپيرامون آن را ميهمان كرد.(42) واين نخستين وليمه اى بود كه از سوى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله ترتيب داده شد.(43)

ثروت حضرت خديجه

حضرت خديجه ساليان دراز بزرگ ترين كاروان تجارى قريش را در اختيار داشت وثروت كلانى از راه اين تجارت گسترده به دست آورده بود، همه را در اختيار پيامبر قرار داد تا به دلخواه آنها را هزينه كند.
علامه مامقانى گويد: به تواتر رسيده كه آيين مقدس اسلام جز با شمشير حضرت على عليه السلام وثروت حضرت خديجه سلام الله عليها برپا نشد.(44)

درايت حضرت خديجه

در اصالت رأى وصلابت انديشه حضرت خديجه همين بس كه مورخان گفته اند: پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در همه امور با حضرت خديجه سلام الله عليها مشورت مى كردند.(45)
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله بر مسلمان شدن قريش ورهايى آنها از آتش قهر الهى بسيار علاقمند بود، هنگامى كه با عناد ولجاجت آنها مواجه مى شد، قلب شريفش پر از غم واندوه مى شد، چون به دودمان رسالت تشريف مى برد وبا حضرت خديجه راز دل مى گفت، حضرت خديجه با سخنان حكيمانه ونگاه هاى آرامش بخش خود، دل شريف آن حضرت را تسكين مى داد.(46)
در دوران سخت ومشقت بار محاصره اقتصادى آن حضرت در شِعب ابوطالب، ثروت فراوان حضرت خديجه در شكستن حصر اقتصادى بسيار مؤثر بود. در اين دوران، تبسم شادى آفرين آن بانوى نمونه، در زدودن آثار شكننده آن همه غم واندوه سهم فراوان داشت. اگرچه همواره خداى منان با عنايات بيكران خود پشتيبان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله بود ولى چهره شاداب ونگاه هاى پرنشاط خديجه او را براى روزگار سختى كه در پيش رو داشت، مصمّم تر مى نمود.

صدف كوثر

حضرت خديجه براى پيامبر صلى الله عليه وآله دو پسر (قاسم وعبدالله) ويك دختر آورد؛ هردو پسرش در كودكى درگذشتند ولى دخترش كوثر جارى خلقت، مادر يازده امام نور، حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها مى باشد.
همه سيره نويسان اتفاق نظر دارند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله تنها از همسرش خديجه وماريه صاحب فرزند شد. ماريه قبيطه براى آن حضرت، «ابراهيم» را آورد كه در سه سالگى درگذشت.

چشم اندازى به سيرت حضرت خديجه

پس از هنگامه بعثت نيز در تمام حوادث تلخ وشيرين در كنار او وشريك غم او بود، همواره نگران سلامتى او بود، غلامان وخدمتگزارانش را به جستجوى او مى فرستاد ودر مواردى شخصاً به جستجوى آن حضرت مى پرداخت ودر موارد خاصى آن حضرت را تا غار حرا همراهى مى كرد.(47)
يك بار كه با كوله بارى از مواد خوراكى راه صعب العبور جبل النور را پيموده، برفراز كوه صعود كرد، در غار حرا به محضر آن حضرت شرفياب شده، از خستگى راه دم فرو بسته، از سلامتى همسر گرامى اش خشنود ومسرور بود، پيك وحى نازل شده، از تلاش هاى بى دريغ او سپاس گفت.
ابولهب وهمسرش ام جميل خارهاى بيابان را جمع كرده بر سر راه پيامبر مى ريختند، حضرت خديجه غلامانش را مى فرستاد تا خارها را از مسير آن حضرت گردآورى كرده به دور بريزند.(48)
در مدت سه سال كه در شعب ابوطالب در محاصره اقتصادى بودند واجازه داد وستد به آنها داده نمى شد، اگر ثروت ودارايى حضرت خديجه نبود، شايد همه آنها از گرسنگى تلف مى شدند.
او مواد خوراكى را به وسيله برادرزاده اش حكيم بن حزام به چندين برابر قيمت تهيه مى كرد وبا دشوارى خاصى به شعب مى رسانيد تا سد جوع شود.(49)

غروب غمبار تنها غمگسار پيامبر صلى الله عليه وآله

25 سال تمام حضرت خديجه ستاره پرفروغ دودمان رسالت بود، نگاه هاى جاذب وغم زدايش تنها مايه تسلّى پيامبر رحمت در محيط خانه بود ولى هزار افسوس كه با ارتحال جانگدازش غم واندوه فراوانى به وسعت درياها وسنگينى كوه ها بر دل پيامبر فرو ريخت. اين حادثه جانگداز وفاجعه توان فرسا، در دهم رمضان دهمين سال بعثت، سه سال پيش از هجرت اتفاق افتاد.(50)
در حجون دفن شد، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در قبر او وارد شد وبه دست مبارك خود او را در قبر گذاشت. در آن هنگام هنوز نماز ميّت تشريع نشده بود. وفات حضرت خديجه سه ماه بعد از وفات حضرت ابوطالب اتفاق افتاد وپيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به شدت محزون شد.(51) فاصله اين دو حادثه غمبار را از سه روز تا سه ماه گفته اند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله آن سال را «عام الحُزن»؛ سال غم واندوه نام نهاد ودر واقع يك سال اعلام عزاى عمومى نمود.(52)
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله همواره مى فرمودند: تا هنگامى كه ابوطالب وخديجه زنده بودند، هرگز غم واندوهى بر من مستولى نشد.(53) خاطرات تلخ وشيرين ايام زندگى مشترك خديجه هرگز در بايگانى حافظه پيامبر كمرنگ نشد. او هرگز از خانه بيرون نمى رفت جز اين كه از خديجه ياد مى كرد وموجبات رشك وحسد همسران نوجوان فراهم مى شد وگاهى با طوفان اعتراض آنها مواجه مى شد، ولى با قاطعيت از خديجه حمايت مى كرد ومى فرمود: آرى خديجه اينگونه بود وخداى متعال نسل مرا از او قرار داد.(54) هنگامى كه گوسفندى در خانه پيامبر ذبح مى شد، براى دوستان خديجه از آن مى فرستادند.(55)

وصيت هاى حضرت خديجه سلام الله عليها

حضرت خديجه در آخرين لحظات زندگى وصايايى به شرح زير به پيامبر اكرم نمود:
1. براى او دعاى خير كند.
2. او را با دست خود در خاك قرار دهد.
3. پيش از دفن در قبر او وارد شود.
4. عبايى را كه به هنگام نزول وحى بردوش داشت، روى كفن او قرار دهد.(56)
حضرت خديجه كه همه اموال منقول وغير منقولش را به حبيب خود بخشيده بود، در مقابل فقط يك عبا مطالبه نمود وآن را مستقيماً طلب نكرد، بلكه به وسيله حضرت فاطمه سلام الله عليها تقاضا كرد.(57) آنگاه پيك وحى فرود آمد وكفن بهشتى از سوى پروردگار از بهشت آورد.
ام ايمن وام الفضل (همسر عباس) پيكر مطهر حضرت خديجه را شستشو دادند وبراى آخرين بار وداع كردند.(58)
پيامبر رحمت نخست با عباى خود او را كفن كرد، آنگاه كفن بهشتى را بر روى آن قرار داد. حضرت خديجه سلام الله عليها در آن لحظات آخر در مورد حضرت زهرا سلام الله عليها ابراز نگرانى كرد، اسماء بنت عميس تعهد نمود كه در شب زفاف او به جاى خديجه نقش مادرى ايفا كند.(59)

مزار منور حضرت خديجه

پيكر منور ومطهر خديجه طاهره سلام الله عليها در دامنه كوه (حجون) به خاك سپرده شد كه بيش از 14 قرن است همه ساله پذيراى ميليون ها زائر است كه در ايام حج وعمره به زيارت قبر مطهرش مى شتابند وبسيارى از مراجع عاليقدر شيعه مانند مرحوم آيت الله العظمى سيد محمد شيرازى قدس سره وآيت الله العظمى سيد صادق شيرازى دام ظله به استحباب زيارت قبر شريفش فتوا داده اند.(60)
در طول قرون واعصار گنبد وبارگاه باشكوهى برفراز قبر شريفش بود كه در سال 1344هـ توسط ددمنشان وهابى با خاك يكسان گرديد. پس از ارتحال حضرت خديجه، زهراى مرضيه سلام الله عليها پروانه وار دور شمع وجود پيامبر مى گرديد ومى پرسيد: پدر جان! مادرم كجاست؟(61) پيامبر اكرم با يادآورى جايگاه رفيع خديجه در بهشت برين دختر گرانمايه اش را تسلّى مى داد.(62)
امير بيان، پيشواى پروا پيشگان، مولاى متقيان عليه السلام در سوگ حضرت خديجه چكامه اى سروده ودر آن، فضايل ومناقب آن بانوى گرانمايه را برشمرده اند.(63)

تشريف فرمايى حضرت خديجه سلام الله عليها به محشر

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله تشريفات ورود حضرت خديجه كبرى سلام الله عليها را به صحراى محشر چنين توصيف مى نمايد: هفتاد هزار فرشته در حالى كه پرچم هايى منقّش ومزيّن با جمله «الله اكبر» را در دست دارند، به استقبال او مى شتابند.(64)

پايان حسدها وكينه ها

حضرت خديجه در طول زندگى محسود بود، او رفت ودر جوار پروردگار مأوا گزيد ولى حسد حاسدان با ارتحال او پايان نيافت.
حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها، در مورد يكى از همسران پيامبر مى گويد: هرگز اتفاق نيفتاد كه مرا ببيند وبه مادرم ناسزا نگويد.
از اين رهگذر در احاديث فراوان آمده است كه به هنگام ظهور حضرت بقيةالله ارواحنا فداه، خداى منان او را زنده مى سازد، حضرت مهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف بر او حد قذف جارى مى كند، كه به ماريه، مادر ابراهيم تهمت ناموسى زده بود وانتقام مادرش حضرت زهرا سلام الله عليها را از او مى گيرد.(65)
در صحيح بخارى از يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه وآله روايت شده كه گفت:
من هرگز به احدى از همسران پيامبر همانند خديجه حسد نورزيدم، در حالى كه هرگز او را نديده بودم از بس كه پيامبر از او ياد مى كرد. گاهى مى گفتم: گويى به جز خديجه هيچ زنى در اين دنيا نبوده است؟!
وى مى افزايد: روزى به شدت بر خديجه حسد ورزيدم، به پيامبر گفتم: چقدر از خديجه سخن خواهى گفت، مگر خداى متعال بهتر از او را به تو ارزانى نكرده است؟
فرمود: به خدا سوگند، خداى متعال بهتر از او را به من روزى نكرده، او به من ايمان آورد هنگامى كه ديگران كفر ورزيدند، او همه ثروتش را در اختيار من نهاد، هنگامى كه ديگران دريغ كردند، خداى منان از او برايم فرزند روزى كرد واز ديگران روزى نكرد.(66)

خانه حضرت خديجه سلام الله عليها

پس از ارتحال خديجه كبرى سلام الله عليها منزل مسكونى اش به عنوان يكى از مشاهد مشرّفه، همه ساله مورد بازديد هزاران زائر مشتاق، الهام بخش حجاج بيت الله الحرام بود. ابن بطوطه جهانگرد نامى مى نويسد: از مشاهد مشرفه در نزديكى مسجدالحرام «قبّة الوحى» است وآن خانه ام المؤمنين خديجه مى باشد.(67)
شيخ انصارى قدس سره در مناسك حج خود مى نويسد: در مكه معظمه مستحب است كه حجاج خانه خدا به منزل حضرت خديجه شرفياب شوند.(68)
با كمال تأسف دست جنايت پيشه آل سعود اين «قبّة الوحى» را نيز همانند ديگر آثار اسلامى تخريب وبا خاك يكسان نموده است.
به اميد روزى كه فرزند برومندش ظهور كند وآن دست نيرومند الهى از آستين غيبت بيرون آيد وحقوق از دست رفته آل پيامبر را برگرداند وجايگاه رفيع خاندان وحى را براى همگان آشكار نمايد، ان شاء الله.

برگرفته از كتاب: سرچشمه كوثر امّ المؤمنين خديجه كبرى
نوشته: استاد على اكبر مهدى پور


[1] . ابن هشام، السيرة النوبية، ج 2، ص 8.
[2] . همان.
[3] . سيلاوى، الانوار الساطعه، ص10.
[4] . زيرا «قُصىّ» نياى چهارم و«لُؤىّ» نيامى هشتم پبامبر مى باشد.
[5] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 228.
[6] . تفسير عياشى، ج2، ص 279 ـ صحيح بخارى، ج 5، ص 112.
[7] . شيخ طوسى، الأمالى، ص 175، مجلس 6، ح 46.
[8] . صحيح بخارى، ج 5، ص 112 ـ گنجى، كفاية الطالب، ص 359.
[9] . علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 18، ص 243 ـ اربلى، كشف الغمه، ج 2، ص 72.
[10] . ذهبى، سِيَر اعلام النبلاء، ج 2، ص 82 ـ ابن حجر ، الاصابه، ج 4، ص 275.
[11] . ابن اثير، اُسْد الغابه، ج 5، ص 537.
[12] . ابن عبد البرّ، الاستيعاب، ج2، ص 720.
[13] . حاكم، مستدرك صحيحين، ج2، ص720.
[14] . بحرانى، العوالم، ج 11، ص 32.
[15] . محلاتى، رياحين الشريعة، ج 2، ص 206.
[16] . ابن هشام، السيرة النبوية، ج 1، ص 80.
[17] . علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 37، ص 63.
[18] . قاضى نعمان، شرح الاخبار، ج 3، ص 20.
[19] . ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 109.
[20] . ابن حجر، فتح البارى، ج 7، ص 134.
[21] . سهيلى، الروض الانف، ج 1، ص 215.
[22] . ر.ك: نجاح طائى، يار غار، ص 61 ـ همو، صاحب الغار، ص 79.
[23] . همو، سيرة الامام اميرالمؤمنين، ج 7، ص 173.
[24] . بلاذرى، أنساب الأشراف، ج 1، ص 98.
[25] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 160 ـ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 22، ص 191 ـ رياحين الشريعة، ج 2، ص 269.
[26] . سيد محمد شيرازى، اُمّهات المؤمنين، ص 90.
[27] . طبرى، دلائل الإمامة، ص 151.
[28] . شيخ طوسى، الأمالى، ص 259، مجلس 10، ح 467.
[29] . علامه مجلسى، بحارالانوار، ج18، ص 232.
[30] . نسائى، خصائص اميرالمؤمنين، ص 45.
[31] . داستان تلقين فاطمه بنت اسد، گواه صدق اين حقيقت است كه از مردم عهد رسالت نيز پيرامون ولايت اميرمؤمنان پرس وجو مى شود.
[32] . مسعودى، اثبات الوصيّة، ص 144.
[33] . هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 225.
[34] . مسعودى، اثبات الوصيّة، ص 144.
[35] . يعقوبى، التاريخ، ج 2، ص 28 ـ طبرانى، المعجم الكبير، ج 22، ص 376.
[36] . طبرى، دلائل الإمامة، ص 77.
[37] . علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 57.
[38] . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 16.
[39] . علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 59.
[40] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 41.
[41] . سيد عبدالرزاق مقرم، وفاة الزهراء، ص 7.
[42] . شيخ طوسى، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 397.
[43] . عبد المنعم، ام المؤمنين خديجة، ص 40.
[44] . سبط بن جوزى، تذكرة الخواص، ص 314.
[45] . مامقانى، تنقيح المقال، ج 3، ص 77.
[46] . قاضى نعمان، شرح الأخبار، ج 3، ص 17.
[47] . ابن هشام، السيرة النبوية، ج 1، ص 219.
[48] . عبد المنعم، ام المؤمنين خديجة، ص 78.
[49] . ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 235.
[50] . طبرى، دلائل الإمامة، ص 8.
[51] . شبراوى، الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 128.
[52] . دُخَيل، ام البنين خديجه، ص 12 ـ نمازى، مستدرك سفينة، ج 3، ص 31.
[53] . اربلى، كشف الغمه، ج 1، ص 16 ـ محدث قمى، كُحل البصر، ص 55.
[54] . قاضى نعمان، شرح الأخبار، ج 3، ص 17.
[55] . صحيح بخارى، ج 5، ص 39.
[56] . ابن حجر، الإصابة، ج 4، ص 275.
[57] . سيلاوى، الأنوار الساطعه، ص 375.
[58] . شرهانى، حياة السيّدة خديجه، ص 282.
[59] . محلاتى، رباحين الشريعة، ج 2، ص 412.
[60] . آيت الله العظمى شيرازى، اُمّهات المعصومين، ص 95.
[61] . آيت الله سيد عبدالاعلى سبزوارى، مهذّب الاحكام، ج 14، ص 400.
[62] . تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 354.
[63] . صحيح بخارى، ج 5، ص 112.
[64] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 170.
[65] . بحرانى، حلية الابرار، (چاپ سنگى)، ج 2، ب 54.
[66] . ابن حجر، فتح البارى، ج 7، ص 137.
[67] . ذهبى،  سِيَر أعلام النبلاء، ج 2، ص 110.
[68] . سيلاوى، الأنوار الساطعه، ص 299 ـ شيخ انصارى، مناسك الحج، ص 127.

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 14:39 | |
حلول ماه مبارک رمضان پر میهمانان خوان کرم "پروردگار هستی" مبارکباد

 

                                                  فضيلت ماه مبارك رمضان

 

پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايد: «ماه رجب ماه خدا و ماه شعبان ماه من و ماه رمضان، ماه امت من است،هر كس همه اين ماه را روزه بگيرد بر خدا واجب است كه همه گناهانش را ببخشد، بقيه عمرش را تضمين كند و او را از تشنگى و عطش دردناك روز قيامت امان دهد.»


«رمضان» در لغت از «رمضاء» به معناى شدت حرارت گرفته شده و به معناى سوزانيدن مى‏باشد.(1) چون در اين ماه گناهان انسان بخشيده مى‏شود، به اين ماه مبارك رمضان گفته‏اند.

پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايد: «انما سمى الرمضان لانه يرمض الذنوب؛(2) ماه رمضان به اين نام خوانده شده است، زيرا گناهان را مى‏سوزاند.»

رمضان نام يكى از ماه‏هاى قمرى و تنها ماه قمرى است كه نامش در قرآن آمده است و يكى از چهار ماهى است كه خداوند متعال جنگ را در آن حرام كرده است.(مگر جنبه دفاع داشته باشد.)

در اين ماه كتاب‏هاى آسمانى قرآن‏كريم، انجيل، تورات، صحف و زبور نازل شده است.
(3)



اين ماه در روايات اسلامى ماه خدا و ميهمانى امت پيامبر اكرم(ص) خوانده شده و خداوند متعال از بندگان خود در اين ماه در نهايت كرامت و مهربانى پذيرايى مى‏كند؛ پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايد: «ماه رجب ماه خدا و ماه شعبان ماه من و ماه رمضان، ماه امت من است،
(4) هر كس همه اين ماه را روزه بگيرد بر خدا واجب است كه همه گناهانش را ببخشد، بقيه عمرش را تضمين كند و او را از تشنگى و عطش دردناك روز قيامت امان دهد.»(5)

اين ماه، در ميان مسلمانان از احترام، اهميت و جايگاه ويژه‏اى برخوردار و ماه سلوك روحى آنان است و مؤمنان با مقدمه‏سازى و فراهم كردن زمينه‏هاى معنوى در ماه‏هاى رجب و شعبان هر سال خود را براى ورود به اين ماه شريف و پربركت آماده مى‏كنند، و با حلول اين ماه با شور و اشتياق و دادن اطعام و افطارى به نيازمندان، شب‏زنده‏دارى و عبادت، تلاوت قرآن، دعا، استغفار، دادن صدقه، روزه‏دارى و... روح و جان خود را از سرچشمه فيض الهى سيراب مى‏كنند. 

                                                          فضائل ماه رمضان

1. برترين ماه سال
ماه مبارك رمضان به جهت نزول قرآن كريم در آن و ويژگى‏هاى منحصرى كه دارد در ميان ماه‏هاى سال‏قمرى برترين است؛ قرآن كريم مى‏فرمايد: «ماه رمضان ماهى است كه قرآن براى هدايت انسان‏ها در آن نازل شده است.»
(6)



پيامبر گرامى(ص) درباره ماه رمضان مى‏فرمايد: «اى مردم! ماه خدا با بركت و رحمت و مغفرت به شما روى آورد، ماهى كه نزد خدا از همه ماه‏ها برتر و روزهايش بر همه روزها و شب‏هايش بر همه شب‏ها و ساعاتش بر همه ساعات برتر است، ماهى است كه شما در آن به ميهمانى خدا دعوت شده و مورد لطف او قرار گرفته‏ايد، نفس‏هاى شما در آن تسبيح و خوابتان در آن عبادت، عملتان در آن مقبول و دعايتان در آن مستجاب است.... بهترين ساعاتى است كه خداوند به بندگانش نظر رحمت مى‏كند... .»
(7)

2. نزول كتب آسمانى در اين ماه
تمام كتب بزرگ آسمانى مانند: قرآن كريم، تورات، انجيل، زبور، صحف در اين ماه نازل شده است. حضرت امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «كل قرآن كريم در ماه رمضان به بيت المعمور نازل شد، سپس در مدت بيست سال بر پيامبر اكرم(ص) و صحف ابراهيم در شب اول ماه رمضان و تورات در روز ششم ماه رمضان، انجيل در روز سيزدهم ماه رمضان و زبور در روز هيجدهم ماه رمضان نازل شد.»
(8)

3. توفيق روزه
در ماه رمضان خداوند متعال توفيق روزه‏دارى را به بندگانش داده است؛ «پس هر كه ماه [رمضان] را درك كرد، بايد روزه بگيرد.»
(9)



انسان افزون بر جنبه مادى و جسمى، داراى بُعد معنوى و روحى هم هست و هر كدام در رسيدن به كمال مطلوب خود، برنامه‏هاى ويژه را نياز دارند، يكى از برنامه‏ها براى تقويت و رشد بُعد معنوى، تقوا و پرهيزگارى است؛ يعنى اگر انسان بخواهد خودش را از جنبه معنوى رشد و پرورش دهد و به طهارت و كمال مطلوب برسد، بايد هواى نفس خود را مهار كند و موانع رشد را يكى پس از ديگرى بر دارد و خود را سرگرم لذت‏ها و شهوات جسمى نكند. يكى از اعمالى كه در اين راستا مؤثر و مفيد است روزه‏دارى است، قرآن كريم مى‏فرمايد: «... اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه كه بر پيشينيان از شما نوشته شده، تا پرهيزگار شويد.»
(10)

برخى از فوايد و فضائل روزه:
الف. تقويت تقوا، پرهيزگارى و اخلاص؛(11)
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: خداوند متعال فرموده: «روزه از من است و پاداش آن را من مى‏دهم.»
(12)

حضرت فاطمه(س) مى‏فرمايد: «خداوند روزه را براى استوارى اخلاص، واجب فرمود.»
(13)

ب. مانع عذاب‏هاى دنيوى و اخروى:
امام على(ع) مى‏فرمايد: «روزه روده را باريك مى‏كند گوشت را مى‏ريزد و از گرماى سوزان دوزخ دور مى‏گرداند.»
(14)

پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايد: «روزه سپرى در برابر آتش است.»
(15)

ج. آرامش روان و جسم:
روزه‏دارى روح و روان و قلب و دل و نيز جسم را آرامش داده و باعث سلامتى روح و تندرستى جسم مى‏شود.



پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايد: «روزه بگيريد تا سالم بمانيد.»

باز مى‏فرمايد: «معده خانه تمام دردها و امساك (روزه)بالاترين داروهاست.»(16)

حضرت امام باقر(ع) مى‏فرمايد: «روزه و حج آرام‏بخش دلهاست.»(17)

حضرت على(ع) مى‏فرمايد: «خداوند بندگان مؤمن خود را به وسيله نمازها و زكات و حديث در روزه‏دارى روزه‏هاى واجب (رمضان) براى آرام كردن اعضا و جوارح آنان، خشوع ديدگانش و فروتنى جان‏هايشان و خضوع دلهايشان حفظ مى‏كنند.»(18)

امروزه در علم پزشكى و از نظر بهداشت و تندرستى نيز در جاى خود ثابت شده كه روزه‏دارى تأثيرهاى فراوانى بر آرامش روح و روان و سلامتى جسم و بدن دارد، دفع چربى‏هاى مزاحم، تنظيم فشار، قند خون، و... نمونه آن است.
(19)



د. مانع نفوذ شيطان:
امام على(ع) به پيامبر اكرم(ص) عرض كرد: يا رسول الله! چه چيزى شيطان را از ما دور مى‏كند؟ پيامبرگرامى(ص) فرمود: روزه چهره او را سياه مى‏كند و صدقه پشت او را مى‏شكند.»
(20)

بنابراين، روزه مانع نفوذ شيطان‏هاى جنى و انسى شده و وسوسه‏هاى آنان را خنثى مى‏كند.

ه . مساوات بين غنى و فقير:
انسان روزه‏دار در هنگام گرسنگى و تشنگى، فقرا و بينوايان را ياد مى‏كند و در نتيجه به كمك آن‏ها مى‏شتابد. حضرت امام حسن عسگرى(ع) درباره علت وجوب روزه مى‏فرمايد: «تا توانگر درد گرسنگى را بچشد و در نتيجه به نيازمند كمك كند.»
(21)

و. احياء فضائل اخلاقى
حضرت امام رضا(ع) درباره علت وجوب روزه مى‏فرمايد: «تا مردم رنج گرسنگى و تشنگى را بچشند و به نيازمندى خود در آخرت پى‏ببرند و روزه‏دار بر اثر گرسنگى و تشنگى خاشع، متواضع و فروتن، مأجور، طالب رضا و ثواب خدا و عارف و صابر باشد و بدين سبب مستحق ثواب شود،... روزه موجب خوددارى از شهوات است، نيز تا روزه در دنيا نصيحت‏گر آنان باشد و ايشان را در راه انجام تكاليفشان رام و ورزيده كند و راهنماى آنان در رسيدن به اجر باشد و به اندازه سختى، تشنگى و گرسنگى كه نيازمندان و مستمندان در دنيا مى‏چشند پى ببرند و در نتيجه، حقوقى كه خداوند در دارايى‏هايشان واجب فرموده است، به ايشان بپردازند... .»
(22)



4. وجود شب قدر در اين ماه
شب قدر از شب‏هايى كه برتر از هزار ماه است و فرشتگان در اين شب به اذن خدا فرود مى‏آيند و جميع مقدرات بندگان را در طول سال تعيين مى‏كنند
(23) و وجود اين شب در اين ماه مبارك نعمت و موهبتى الهى بر امت پيامبر گرامى اسلام(ص) است و مقدرات يك سال انسان‏ها (حيات، مرگ، رزق و...) براساس لياقت‏ها و زمينه‏هايى كه خود آنها به وجود آورده‏اند تعيين مى‏شود و انسان در چنين شبى با تفكر و تدبر مى‏تواند به خود آيد و اعمال يك سال خود را ارزيابى كند و با فراهم آوردن زمينه مناسب بهترين سرنوشت را براى خود رقم زند.(24)

حضرت امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «تقدير مقدرات در شب نوزدهم و تحكيم آن در شب بيست و يكم و امضاء آن در شب بيست و سوم است.»
(25)

5. بهار قرآن
نظر به اين‏كه قرآن كريم در ماه مبارك رمضان نازل شده و تلاوت آيات آن در اين ماه فضيلت بسيارى دارد، در روايات اسلامى، از ماه رمضان به عنوان بهار قرآن ياد شده است؛ چنان‏كه حضرت امام باقر(ع) مى‏فرمايد: «هر چيزى بهارى دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.»
(26)

يك نكته!
بديهى است فضائل و ثواب‏هايى كه براى ماه مبارك رمضان و روزه‏دارى ذكر شده و به برخى از آن‏ها اشاره شد، از آنِ كسانى است كه حقيقت آن را درك كنند و به محتواى آن عمل و در گفتار و كردار به كار گيرند و به آن‏ها جامه عمل بپوشانند. چنان در روايات اسلامى براى روزه‏دارى آدابى ذكر شده و كسانى كه صرفاً تلاوت قرآن مى‏كنند، ولى به آيات و احكام آن عمل نمى‏كنند و يا آن كه از روزه‏دارى تنها رنج گرسنگى و تشنگى را مى‏كشند و بوسيله گناه، تأثير روزه را از بين مى‏برند و ماه مبارك رمضان و فضاى معنوى آن تأثيرى بر اشخاصى بر جاى نمى‏گذارد، مورد نكوهش قرار گرفته‏اند.



چنان‏كه پيامبر اكرم(ص) به زنى كه با زبان روزه كنيز خود را دشنام مى‏داد فرمود: چگونه روزه‏دارى و حال آن‏كه كنيزت را دشنام مى‏دهى؟! روزه فقط خوددارى از خوردن و آشاميدن نيست، بلكه خداوند آن را علاوه بر اين دو، مانع كارها و سخنان زشت كه روزه را بى‏اثر مى‏كنند قرار داده است، چه اندكند روزه‏داران و چه بسيارند كسانى كه گرسنگى مى‏كشند.»(27)

حضرت امام سجاد(ع) در دعاى حلول ماه رمضان به درگاه خداوند عرض مى‏كند: به وسيله روزه اين ماه ياريمان ده تا اندام‏هاى خود را از معاصى تو نگه داريم و آن‏ها را به كارهايى گيريم كه خشنودى تو را فراهم آورد، تا با گوش‏هايمان سخنان بيهوده نشنويم و با چشمانمان به لهو و لعب نشتابيم و تا دستمانمان را به سوى حرام نگشاييم و با پاهايمان به سوى آن‏چه منع شده ره نسپاريم و تا شكمهايمان جز آن‏چه را تو حلال كرده‏اى در خود جاى ندهد و زبان‏هايمان جز به آن‏چه تو خبر داده‏اى و بيان فرموده‏اى گويا نشود... .»(28)

بنابراين، در ماه مبارك بايد تمام اعضا و جوارح را از حرام دور نگه داشت و با اخلاص، توكل و توسل از اهل‏بيت(ع) و عمل به دستورها و احكام قرآن كريم و دورى از گناهان، انجام توبه نصوح و واقعى، عبادت، شب‏زنده‏دارى، درك فضيلت شب قدر و... فضيلت ماه مبارك رمضان را درك كرد و از آن در راستاى رسيدن به كمال حركت كرد و بايد در اين ماه به گونه‏اى خودسازى كرد كه با اتمام ماه مبارك تأثير و فوايد آن در روح و جان افراد باقى باشد و اثر آن تا ماه رمضان سال بعد ماندگار باشد.


پى‏نوشت‏ها:


1. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى، ص 209، دارالكتاب العربى، بيروت.

2. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 55، ص 341، مؤسسه الوفاء، بيروت.

3. ر.ك: الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، ج 2، ص 628، دارالكتب الاسلامية، تهران.

4. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، ج 2، ص 628، دارالكتب الاسلامية، تهران.

5. ...



6. سوره بقره، آيه 185.

7. ر.ك: وسائل الشيعه، همان، ج 10، ص 313.

8. ر.ك: الكافى، همان، ج 2 ،ص 628.

9. سوره بقره، آيه 185.

10. سوره بقره، آيه 183.

11. همان.

12. ميزان الحكمة، محمد محمدى‏رى‏شهرى، ترجمه: حميدرضا شيخى، ج 7، ص 3207، مؤسسه دارالحديث، قم.



13. همان، ص 3209.

14. همان.

15. همان.

16. همان.

17. همان.

18. همان.

19. تفسير نمونه، آيت‏الله مكارم شيرازى و ديگران، ج 1 ،ص 631، دارالكتب الاسلامية، تهران.

20. مستدرك الوسائل، محدث نورى، ج 7، ص 154، مؤسسه آل‏البيت، قم.



21. ميزان الحكمة، همان.

22. همان، ص 3209.

23. سوره قدر، آيه 1 ـ 5.

24. تفسير الميزان، علامه طباطبايى، ج 18، ص 132؛ ج 19، ص 90، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، قم.

25. وسائل الشيعه، همان، ج 10، ص 354.

26. وسائل الشيعه، همان، ج 6، ص 203.

27. الكافى، همان، ج 4، ص 87.

28. الصحيفة السجادية، امام سجاد(ع) ص 186، دفتر نشر الهادى، قم.

منبع:http://majid45.blogfa.com  على اميرخانى

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در جمعه 30 تير 1391برچسب:, در ساعت 1:41 | |
میلاد حضرت علی اکبر تهنیت باد + sms روز جوان

س ام اس روزجوان وولادت حضرت علي اکبر

 

 

 

اس ام اس روزجوان و ولادت حضرت علي اکبر(ع)

 

 

خدا کند که جوانان زحقّ جدا نشوند
به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند
سر عقيده خود پاى فشارند چو کوه
بسان کاه زهر باد جابجا نشوند
روز جوان مبارک

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

خميده پشت از آن دارند پيران جهانْ ديده
که اندر خاک مى‏جويند ايام جوانى را
روز جوان گرامي باد

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

ميلاد سرو بوستان ايستادگي، زيباترين گل باغ حسين (ع)! جوان رعنا و رشيد حسين (ع) يادگار علي (ع) گلستاني از زيباترين گل هاي فداکاري! و دريايي از آبيِ عطوفت، مبارک باد


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

ميلاد حضرت علي اکبر عليه السلام تهنيت باد

ســـلام و درود بي پايان بر صورت و سيرت پيامبر گونه اش باد.

 

اس ام اس روزجوان و ولادت حضرت علي اکبر(ع)


11شعبان سالروز تولد حضرت علي اکبر شبيه ترين انسان ها به پيامبـر خير و برکت بر شما تبريک و تهنيت باد

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

خواهي که ببيني رخ پيغمبر را
بنگر رخ زيباي علي اکبر را
در منطق و خلق و خوي او مي بيني
با ديده ي جان محمدي ديگر را
*ميلاد شبيه ترين آينه ي پيغمبري مبارک*

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

پيامبر اکرم-ص:
خداوند جواني را که جواني خويش را در راه اطاعت خداي تعالي بگذراند، دوست دارد.
.
.
*ميلاد سرور جوانان عالم، حضرت علي اکبر و روز جوان مبارک باد*


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

بهار عمر، جوانى است مغتنم دارش ***که اين بهار ز پى، محنت خزان دارد
روز جوان مبارک

 

اس ام اس روزجوان و ولادت حضرت علي اکبر(ع)

 

به پيرى قدرِ شب‏هاى جوانى مى‏شود ظاهر

سپيدى‏هاى کاغذ مى‏کند روشن سياهى را

اميد که جواني را دريابيم

روز جوان مبارک


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

ز روزگار جوانى خبر چه مى‏پرسى
چو برق آمد و چون ابر نوبهاران رفت
جواني را غنيمت شمار

روز جوان مبارک


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

تبه کردم جوانى تا کنم خوش زندگانى را
چه سود از زندگانى چون تبه کردم جوانى را
روز جوان مبارک

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

اندرز پيران ، بيشتر زمان ها مملو از خون و درد است که بدبختانه جوان از فهم آن ناتوان است . ارد بزرگ

روز جوان مبارک

 

اس ام اس روزجوان و ولادت حضرت علي اکبر(ع)

 

نسل جوان را به جهان رهبري
جلوه ي توحيد، علي اکبري
هر که هواي رخ احمد کند
در تو تماشاي پيمبر کند
//ولادت باسعادت سرو باغ احمدي، آينه ي محمدي و روز جوان مبارک//


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

ميلاد حضرت علي اکبر عليه السلام
مبعث، عيد شکوفايي خوشبوترين گل هستي، و روز جوان مبارک.

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

/*ولادت جوانه ي خورشيد کربلا، حضرت علي اکبر و روز جوان، تبريک و تهنيت*/


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

کـــو نان دوويل: جواني پلي ميان کودکي و پيري است. خوشبخت آن کسي است که اين پل را به سلامت بگذراند.
//* روز جوان مبارک *\

 

اس ام اس روزجوان و ولادت حضرت علي اکبر(ع)


از دامان ليلا گلى بر آمد
شبيه حضرت پيغمبر آمد
نور دل زينب اطهرآمد
لشکر کربلا را افسر آمد
.
.
ولادت زيباترين، بااخلاق ترين، داناترين و رشيدترين جوان تاريخ مبارک

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

جوانى شمع ره کردم که يابم زندگانى را
نجستم زندگانى را و گم کردم جوانى را
روز جوان مبارک

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

. عزيزم! از جواني به اندازه ‏اي که باقي است، استفاده کن؛
که در پيري همه چيز از دست مي‏رود، حتي توجه به آخرت و خداي تعالي!
*امام خميني(ره)
.......................... روز جوان مبارک

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

چهارچيز را پيش از چهار چيز غنيمت شمار:
جواني پيش از پيري
صحت پيش ازبيماري
توانگري پيش از فقر
و زندگي پيش ازمرگ (حضرت رسول-ص)
*روز جوان مبارک*

ميلاد حضرت علي اکبر عليه السلام

 

اس ام اس روزجوان و ولادت حضرت علي اکبر(ع)

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در شنبه 10 تير 1391برچسب:, در ساعت 22:54 | |
شهادت حضرت فاطمه معصومه تسلیت باد

شهادت حضرت فاطمه معصومه تسلیت باد

 

 

منبع:http://ajn110.mihanblog.com/extrapage/ajn57

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در جمعه 12 اسفند 1390برچسب:, در ساعت 22:4 | |
سبک شمردن نماز و سوال بی بی فاطمه زهرا س از پیامبر اکرم ص

"DeleAria Group www.delearia.com"

 

سبک شمردن نماز و سوال بی بی فاطمه زهرا س از پیامبر اکرم ص

 

"DeleAria Group www.delearia.com"

 

حضرت فاطمه(علیها السلام)از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)سوال کردند : 

ای پدر چه کیفرهایی است برای مردان و زنانی که نماز را سبک بشمارند؟ 

رسول اکرم فرمودند :ای فاطمه،اگر کسی از مردان و زنان نماز را سبک بشمارد به پانزده بلا در دنیا و آخرت گرفتار میگردد. 

6 بلا در دنیا،3 بلا هنگام مردن، 3 بلا در قبرش و 3 بلا در قیامت هنگامی که از قبر خارج میگردد.    

اما آن شش بلایی که در دنیا گرفتار میشود:

1- خداوند برکت را از عمرش برمیدارد.         

2-خداوند برکت را از رزقش برمیدارد

3-خداوند نورانیت سیمای صالحین را از صورتش میگیرد.      

4-هر عمل نیکی انجام دهد اجری نمیبرد

5- دعایش مستجاب نشده و به آسمان بالا نمیرود 

6- برای او بهره ای از دعای صالحین نیست     

اما آن سه بلایی که دم مرگ دامنگیرش میشود:    

1-با ذلت و خواری می میرد.

2- گرسنه می میرد.    

3-تشنه از دنیا میرود اگرچه همه آبهای عالم را به کامش بریزند عطشش برطرف نمی شود.        

اما آن سه بلایی که در قبر گرفتارش میشود:    

1-خداوند ملکی در قبر  برایش میگذارد که او را شکنجه دهد.

2-به فشار قبر مبتلا میشود.

3- به ظلمت و تاریکی قبر مبتلا میشود.          

اما آن سه بلایی که در قیامت به آن مبتلا میشود:         

1-خداوند ملکی را بر او موکل میگرداند که او را با صورت بر روی زمین بکشد در حالی که خلایق همه او را می نگرند.    

2- او را محاسبه شدید مینمایند. 

3- خداوند به او نظر رحمت نمیکند و پاکش نمیگرداند واز برای او عذاب دردناک و الیم است.      

 

سفینه البحار/ج۲/ص۴۴

 

"DeleAria Group www.delearia.com"

 

بنده من نماز شب بخوان وآن 11رکعت است .

 

ـ خدایا خسته ام نمی توانم نیمه شب 11 رکعت بخوانم .

 

بنده من دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

 

ـ خدایا خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم .

 

بنده من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.

 

ـ خدایا سه رکعت زیاد است.

 

بنده من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان .

 

ـ خدایا امروز خیلی خسته ام آیا راه دیگری ندارد ؟.

 

بنده من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا ا..

 

ـ خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد .

 

بنده من هما نجا که درازکشیدهای تیمم کن و بگو یا ا..

 

ـ خدایا هوا سرد است و نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم.

 

بنده من در دلت بگو یا ا..ما برایت نماز شب حساب می کنیم .

 

ـ بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد .

 

ملائکه من ببینید من اینقدر ساده گرفتم اما بنده من خوابیده است .چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده امشب با من حرف نزده.

 

ـ خداوندا دو مرتبه او را بیدار کردیم ولی او دو باره خوابید .

 

ملائکه من در گوشش بگویید خداوند منتظر توست.

 

ـ پروردگارا باز هم بیدار نمی شود .

 

اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده بیدار شو نماز صبحت قضا می شود.

 

ـ ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

 

خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…

 

بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری...

 

خورشید از مشرق سر بر می دارد .

 

خداوند رویش را بر می گرداند.

 

ملائکه! من آیا حق ندارم با این بنده قهر کنم؟!!

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

انشالله که ما هم از نماز شب خونا بشیم

 

آقاجوووون! تو نماز شبت ما رو هم دعا کن

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 

 

تهیه و تنظيم از  منتظر ظهور

andishe9_x@yahoo.com

 

 

"DeleAria Group www.delearia.com"

 

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, در ساعت 23:7 | |
حرام شمردن گوشت خوك و اعجاز قرآن

 

حرام شمردن گوشت خوك و اعجاز قرآن

 

"DeleAria Group www.delearia.com"



چرا قرآن گوشت خوك را حرام شمرده است؟

پاسخ:قرآن كریم، انواع غذاها را كه برای جسم و روح انسان مفید بوده و ذائقهی او را نیز ارضاء كرده حلال شمرده است، و از طرفی انسان را از خوردن غذاهای مضر و پلید نهی میكند.


ممنوعیت از غذاهای غیربهداشتی و تنفرآمیز یكی از خدمات دين الهی به بشریت است، زیرا در شرایطی كه میكروب كشف نشده بود و اثرات غذاهای پلید در بوجود آوردن بیماریها روشن نبود، آنها را ممنوع اعلام كرده و این خدمت بزرگی در جهت سلامتی انسانها میباشد.
 

یكی از حیوانهایی كه مصرف گوشت آن در فهرست غذاهای حرام قرار گرفته است گوشت خوك میباشد كه در قرآن از آن به «لحم خنزیر» یاد شده است:
 

«إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْكُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ...»؛1خدا، تنها (خوردن) مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه به هنگام سربریدن نام غیرخدا بران بانگ زده شده حرام كرده است.»
 

كه مضمون این آیه، در چهار سورهی قرآن آمده است و علت تاكید قرآن بر این مطلب، همان اهمیت موضوع و خطرات جسمی و روحی مصرف گوشت خوك و نیز آلودگی جامعهی بشری به آن است به طوری كه هنوز در برخی كشورهای جهان به ویژه اروپا و آمریكا گوشت خوك جزء غذاهای رسمی آنها قرار دارد.
 

حال مي خواهم به حكمت حرام شمردن گوشت خوك بپردازيم :برخی صاحب نظران در مورد حرمت گوشت خوك به برخی از حكمتهای قرآن اشاره كردهاند كه بعضی از آن موارد را در اینجا میآوریم و برای آگاهی بیشتر از این موضوع منابعی را جهت مطالعه معرفی میكنیم:


در مورد فلسفهی حرمت گوشت خوك از دو جهت میتوان سخن گفت:

الف. تأثیرات روحی و روانی گوشت خوك:خوك حتی نزد اروپائیان كه از گوشت آن میخورند سمبل بیغیرتی است و حیوانی كثیف است. خوك در امور جنسی فوق العاده بیتفاوت و لا أبالی است و علاوه بر تأثیر غذا در روحیات كه از نظر علمی ثابت شده است، تاثیراین غذا در خصوص لاأبالی گری در مسائل جنسی مشهود است.یكی از نویسندگان مینویسد: خوك غیرت ناموسی ندارد و جفت خود را در معرض خوكهای نر دیگر قرار میدهد و حتی از این كار لذت هم میبرد، كه این صفات در گوشتش هم تاثیراتی دارد از این جهت اشخاصی كه از آن تغذیه میكند همان صفات و اخلاق رذیله را پیدا میكنند.

 

ب. ضررهای بهداشتی و بیماریهایی كه توسط خوك به انسان منتقل میشود: برخی بیماریها هستند كه از جمله عوامل ابتلای به آنها گوشت خوك است و استفاده از گوشت خوك در ایجاد آنها موثر است:


1.اسهال خونی؛
2.یرقان عفونی؛
3. انتامیب هیستولتیك، كه انسان را به اسهال آمیبی مبتلا مینماید؛
4. بیماری شبه باد سرخ كه در انسان به صورت لكههای سرخ و دردناك توأم با سوزش شدید روی دستها ظاهر میشود؛
تصلب مشرایین ـ دردهای مفصلی و مسمومیتها و علت آن میزان زیاد چربی و اسیداوریك موجود در گوشت خوك میباشد.
5. خوك از خوردن چیزهای پلید حتی مدفوع خودش باكی ندارد لذا معدهاش لانة اقسام میكروبهاست كه به گوشت و خون و شیرش هم سرایت میكند.



اما برخی بیماریها تنها علت آن، خوردن گوشت خوك است از جمله:

1. «كرم كدوی خوك» كه درعضلات و مغز خوك یافت میشود كه انسان را دچارنارسائیهایی در دستگاه گوارش میكند.
2.«تری شینوز» این نیز كرم دیگری است كه باعث خراشیدن و التهاب جداره امعاء و پیدایش جوشها و دملهای پراكنده در تمام بدن و درد شدید عضلانی و سختی تنفس و ناتوانی در سخن گفتن و جویدن غذا و ... میشود كه تا به حال درمانی برایش پیدا نشده است
3.استفاده از گوشت خوك، به علت ثقیل الهضم بودن معده را به زحمت میاندازد.



ناگفته نماند كه در كشورهای اسلامی در اثر مبارزهی جدی اسلام، گوشت این حیوان مصرف نمیشود و لذا پیامدهای آن نیز كمتر به چشم میآید، اما در كشورهای غربی (اروپا، آمریكا) این ممنوعیت اعمال نمیشود ولی با این حال بسیاری از مردم از مصرف آن دوری میگزینند؛ حتی در برخی از كشورها مثل برخی قسمتهای روسیه در اثر شیوع بیماریهای مربوط به گوشت خوك (كرم تركین یا ترشین) مصرف گوشت آن را ممنوع اعلام كرده اند و همچنین بیماری كرم كدوی خوك به صورت گسترده در جهان منتشر شده و در كشورهای اسلامی كه گوشت خوك مصرف نمیكنند به ندرت دیده میشود.

 

نتيجه :
حكمت تحریم گوشت خوك را میتوان پیشگیری از زیان مترتب بر گوشت خوك شمرد ولی این ضررهای بهداشتی و اخلاقی فقط میتواند به عنوان فلسفه و حكمت این حكم مطرح شود ـ نه علت انحصاری آن ـ و هنوز باید منتظر كشفیات جدید علمی در این باره باشیم.پس حرامها و حلالهای خداوند دارای مصلحتها و حكمتهایی است كه با پیشرفت علوم بدانها بیشتر پی میبریم. به عبارت دیگر قرآن به برخی نكات اشاره میكند كه علوم پزشكی و عقل آدمیان درصدر اسلم آنها را كشف نكرده بود كه نمونهی آن همین تحریم گوشت خوك است كه برخی از مضرات و حكمتهای آن اشاره شد.

 

 

تهیه و تنظيم از  ناهيد مدير دل آريا

nahidshiz@yahoo.com

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, در ساعت 22:8 | |
لبیک یا اباصالح

 

لبیک یااباصالح

7 بهمن 1390 11:30
 
سلام


رسول گرامی اسلام فرمودند :« گرامي ترين بندگان بعد از انبياء ،علما و سپس حافظان قرآن هستند. مانند انبياء از دنيا مي‌روند؛ همراه انبياء از قبرهايشان خارج مي‌شوند به همراه انبياء از صراط مي‌گذرند و ثواب انبياء را مي‌برند. پس خوشا به حال پوينده راه علم و حافظ قرآن به سبب آن كرامت و شرافتي كه نزد خدا دارند .»





امام علی(ع) می فرماید: در قرائتی كه تدبر و اندیشه نباشد خیری نیست
[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, در ساعت 22:44 | |
تسلیت

خداوندا در اين آخر ماه صفر به حق خون حسين ابن علي به دردهاي دل زينب به غربت امام هشتم و به حرمت آقا رسول الله گيرنده اين پيام و عزيزانش را در زمره بهترين بندگانت و مايه مباهات فرشتگانت قرار ده و حاجات خيرش را بر آورده ساز.

آمين...

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در سه شنبه 4 بهمن 1385برچسب:, در ساعت 21:40 | |
لبیک یا ابصالح المهدی

یک یااباصالح(عج)

18 دی 1390 5:22
 
سلام



امام صادق(ع) درباره حق تلاوت آیات می فرماید:

آیات آن را با دقت بخوانند، حقایق آن را درك كنند و به احكام آن عمل نمایند، به وعده های آن امیدوار، و از وعیدهای آن ترسان باشند، از داستان های آن عبرت گیرند، به اوامرش گردن نهند و نواهی آن را بپذیرند، به خدا قسم منظور حفظ كردن آیات و خواندن حروف و تلاوت سوره ها، یادگرفتن اعشار و اخماس آن نیست.»
[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در دو شنبه 19 دی 1390برچسب:, در ساعت 19:2 | |
حتما" ببینید


[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:, در ساعت 22:25 | |
اولين كسى كه از خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آماده نبرد شد....

اولين كسى كه از خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آماده نبرد شد، على اكبر فرزند امام (عليه السلام) بود. او زيباترين و خوشخوترين مردم زمان خود بود كه از عمر شريفش نوزده يا هجده يا بيست و پنج بهار مى گذشت او اول شهيد آل ابوطالب در روز عاشورا بود كه خدمت پدر آمد و اذن ميدان خواست و امام (عليه السلام) اجازه داد. و چون رهسپار ميدان شد، امام (عليه السلام ) با نااميدى بر او نگريست و اشك از ديدگان مباركش ‍ جارى شد
و چون آخرين لحظاتش فرا رسيد. ندا داد: پدر جان ! اينك اين جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه با قدح سرشار خود مرا شربتى داد كه پس از آن هرگز تشنگى نيابم . و مى فرمايد: بشتاب ! بشتاب ! كه براى تو نيز جامى فراهم است . پس ناله امام حسين (عليه السلام ) برخاست و فرمود: ((خدا بكشد قومى را كه تو را كشتند. فرزندم ! اينان چه بسيار بر خدا و هتك حريم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گستاخ گشته اند! پس ‍ از تو خاك بر سر دنيا
ابومخنف گويد: سپس امام (عليه السلام) سر فرزند خود را به دامن گرفت و خون از چهره او پاك كرده مى بوسيد و مى فرمود: ((فرزندم ! تو از اندوه و فشارهاى دنيا آسودى و به روح و ريحان رسيدى و پدرت هنوز در دنياست و چه زود است كه به تو پيوندم ....

نویسنده:شقایق

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در پنج شنبه 10 آذر 1390برچسب:, در ساعت 16:38 | |
خطبة امام حسین(ع) در برابر علمای اسلام و صحابی معروف پیامبر(ص) در سرزمین منا

خطبة امام حسین(ع) در برابر علمای اسلام و صحابی معروف پیامبر(ص) در سرزمین منا

 

امام حسین(ع) همیشه در پی فرصت بود تا مسلمانان به ویژه عالمان و

 

آگاهان را برانگیخته، بیدار کند و آنان را نسبت به فرمانروایی «یزید»

 

هشدار دهد.

سلیم‌بن‌قیس می‌گوید، یک سال قبل از مرگ معاویه، حسین‌بن‌علی(ع)

 

با عبدالله‌ابن عبّاس و عبدالله‌بن جعفر به حج رفتند، امام حسین(ع)

 

مردان و زنان و یاران بنی‌هاشم و آن عده از انصار را که او و خاندانش را

 

می‌شناختند جمع کرد. سپس چند نفر را فرستاد و فرمود:

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در شنبه 5 آذر 1390برچسب:, در ساعت 20:32 | |
ابو هریره روایت کرده است که پیامبر اکرم درباره آیه 28 سوره زخرف « و جعلها کلمة باقیة فی عقبه »؛ (خداوند توحید فطری را در میان فرزندان ابراهیم قرار داد ) فرمود:
یعنی خداوند امامت را در نسل حسین علیه السلام قرار داد. 9 تن از امامان شیعه از نسل او هستند و مهدی این امت نیز از آنهاست.»
آن گاه فرمود:« اگر مردی بین رکن و مقام بایستد (و به عبادت خدا مشغول شود) اما با بغض اهل بیت من در دل، از دنیا برود، داخل جهنم خواهد شد.»

در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام آمده است که:« معنای آیه این است که امامت در نسل حسین علیه السلام است و از فرزندی به فرزند دیگر منتقل می شود و به برادر یا عمو منتقل نمی‌شود.»

امام صادق علیه السلام نیز درباره آیه های 8 و 9 سوره تکویر ( و اذا الموعودة سئلت. بای ذنب قتلت)؛ (و آن هنگام که از دختر زنده در گور نهاده سؤال شود که به کدام گناه کشته شده است؟) فرمود:« این آیه درباره امام حسین علیه السلام نازل شده است.»

منابع:
بحارالانوار، ج 36، ص 315، حدیث 160 - کفایة الدثر، ص 12.
بحارالانوار، ج 25، ص 253، حدیث 12 ـ کمال الدین، ص 231.



 

مراجعه شود به:





 

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در شنبه 5 آذر 1390برچسب:, در ساعت 20:10 | |

 

ابو ایوب انصاری نقل کرده است :

پیامبر گرامی اسلام با اهل بیتش به منزل ما تشریف آورد. جبرئیل با جامی از نقره که

درآن زنجیری از طلا و آبی از رحیق مختوم(1) بود از آسمان فرود آمد. پیامبر آن را گرفت و

نوشید. آن گاه علی و حسن و حسین و فاطمه آن را گرفتند و نوشیدند. جام به همین

ترتیب دور می‌گشت.

در این هنگام خداوند این آیه‌ها را نازل فرمود:

« لا یمسه الا المطهرون»(2)

«و وفی ذلک فلیتنافس المتنافسون(3)»

(1)شراب طهور زلال دست‌نخورده و سر بسته.(سوره مطففین، آیه 25.)

2- جز پاکان نمی توانند به آن دست یابند.(سوره واقعه، آیه 79.)

3-و مشتاقان باید در این نعمت های بهشتی بر یکدیگر پیشی گیرند.(سوره مطففین، آیه 26)

منابع: بحار الانوار، ج 39، ص 127- مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 397.

مراجعه شود به:


امام حسین در قرآن
 

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در شنبه 5 آذر 1390برچسب:, در ساعت 20:9 | |

آن روز كه آهنگ سفر داشت حسین



از راز شهادتش خبر داشت حسین



این بود سفینة النجاة و همره



هفتاد و دو واژه در نظر داشت
حسین





نگاه شمع نم نم سینه مى ‏زد



خدا داند كه عالم سینه مى ‏زد



نه تنها خاك آن شب گریه مى ‏كرد



برایت آسمان هم گریه مى‏ كرد

نویسنده: شقایق

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در شنبه 5 آذر 1390برچسب:, در ساعت 19:51 | |
حورالعین بهشتی برای ازدواج

قدرت تصرف کرامت و عنایت حضرت در این دنیا غیر قابل توصیف است داستان عنایت حورالعین به در خواست کننده ، کسی که خواسته بود برای ازدواج فقط با حورالعین بهشتی ازدواج کند:

یک آشیخ علی بود در نجف ایشان سالها درس خوانده بود ولی ازدواج نکرده بود ، بعد آمده بود خدمت حضرت ابوالفضل و گفته بود آقا من ازدواج نکردم و حالا هم که می خواهم ازدواج کنم حورالعین بهشتی  از شما می خواهم به من عنایت کنید ، گریه زیاد کرده بود و بعد از مدت زیادی که نتیجه نگرفته بود برگشته بود به نجف و دوباره به درسش چسبیده بود ، گفت : تا اینکه یک روز در حرم حضرت امیر بودم همین که از حرم بیرون آمدم دیدم یک خانم جوان من را صدا زد و گفت آقا جان بیا من را ببر و برای خودت عقد کن ، گفتم من نمی تونم ، من طلبه هستم و امکانش نیست ولی قبول نکرد و همراه من آمد ، بهش گفتم خانم دنبال من نیا اینجا حوزه است و طلبه ها هستند ... ولی باز قبول نکرد ... آمد داخل مدرسه و به اجبار همراه من داخل حجره شد . به او گفتم در اینجا باش تا من برم به حجره طلبه های دیگر تاببینم فردا چه می شود ... آمدم از حجره بیرون ، او چادرش را از سر برداشته بود ، یک دفعه دیدم از حجره نور همین طور میزنه بیرون و تا آسمان می رود ، خیلی تعجب کردم رفتم گفتم شما کی هستید ؟ گفت : شما از حضرت ابوالفضل چه خواسته بودید ؟ مگه حورالعین بهشتی برای ازدواج نخواسته بودید ؟ من حورالعین بهشتی هستم . آقا اباالفضل از بهشت من را احضار کرده است و عنایت فرموده بیام خدمت ایشان . بعد هم گفت بلند شو بریم کربلا که من می خواهم در کربلا باشم و آقا اباالفضل یک خونه برای من وشما در کربلا در نظر گرفته است . آمدند کربلا و با عنایت حضرت ابوالفضل هفده سال با هم زندگی کردند ، وهیچ کس از این جریان مطلع نشد مگر موقع مرگ این آشیخ علی ، که آشیخ علی یک رفیق داشت و حورالعین بهشتی به رفیق آشیخ می گوید این رفیق شما مریض است و فلان زمان و فلان ساعت از دنیا می رود ، و حور العین بهشتی به این رفیق می گوید من باید یک سرّی به تو بگویم : من از جنس حورالعین بهشتی هستم و حضرت ابوالفضل یک سری تصرفات در من کرده و گفته باید بیست سال در زمین باشم و فرموده اند چون این آقا از ما درخواست کرده ، ما هم باید اجابت کنیم . اگر از ابوالفضل کاری خارق العاده در این دنیا سر میزند با این عنایت خدا به حضرت است ، قدرت عنایت ابوالفضل الان غیر قابل توصیف است برای تصرف در این دنیا و عنایت به شیعیان .

حرم فلش - کد وبلاگ - طراحی

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:, در ساعت 20:57 | |
ای کسانی که فکر میکنید دعاهاتون را

به نام خدا

ای کسانی که فکر میکنید دعاهاتون را "خداوند"در اوقاتی خاص بهتر قبول میکنه

اشتباه نکردید

منتهی با این فرق که باید متوجه باشیم مصوب اصلی این امر خودمانیم

چرا؟

چون در وقتهای دیگر ما هر کار ناشایستی که دلمون میخواد انجام میدیم و در این زمانهای خاص همه را کنار میذاریم و به "پروردگار"پناه میبریم

"خداوند"هم فرموده

بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را

ما هر موقع خالصانه به سمت خداوند قدم برداریم "خداوند"مشتاقانه استقبال میکنه

ولی متاسفانه ما فقط وقتی کارمان گیر میکنه یاد "خداوند"می افتیم

با این وصف خوشنودم که فرارسیدن شب عرفه را به "آقا امام زمان"و جمیع شیعیان تبریک عرض کنم

و از جمیع شیعیان جهان خصوصا از بچه هیئتی ها و زائرین "سید الشهدا"التماس دعا دارم

عید بر عاشقان مبارکباد    عاشقان عیدتان مبارکباد

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در شنبه 14 آبان 1390برچسب:, در ساعت 15:26 | |
مکه - خبرگزاری مهر: حضور حجاج در مکه مکرمه و بیت الله الحرام

عکسهایی از مکه مکرمه و حجاج بیت الله الحرام

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در شنبه 14 آبان 1390برچسب:, در ساعت 12:28 | |
عید بر عاشقان مبارکباد

به نام خدا

خجسته سالروز پیوند

حیدر کرار حضرت علی ابن ابی طالب

و بانوی دو عالم دخت گرامی رسول الله حضرت فاطمه زهرا

بر شیعیان عالم مبارک و فرخنده باد

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در جمعه 6 آبان 1390برچسب:, در ساعت 23:34 | |
فردا روز دحو العرض می باشد
به نام خدا


فردا روز دحو العرض می باشد که در این روز به نقل از روایات گفته اند که حضرت ابراهیم(ع) و عیسی(ع) به دنیا آمدند و زمین در ابتدای خلقت از زیر کعبه شروع به سرد شدن کرده است و زمین گسترده گردیده است و نیز گفته اند روزی که رسول خدا(ص) به حجة الوداع تشریف برده اند، این روز بوده است و روزی است که امام رضا(ع) را از مدینه به خراسان آورده اند. بدین مناسبت عبادات مستحبی فراوانی برای این روز ذکر شده است. از جمله آن روزه گرفتن و دعاهایی که در این روز دارد، شده است و باید قرائت شود که همه این موارد برای تهذیب و نوسازی انسان می باشد .ثواب روزه گرفتن در این روز برابر با هفتاد سال عبادت است.

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در شنبه 30 مهر 1390برچسب:, در ساعت 19:28 | |
فرخنده زادروز ثامن الحجج حضرت
فرخنده زادروز ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بر شیعیان و شیفتگان آن امام همام تبریک و تهنیت باد ***امام رضا علیه السلام می فرمایند : رَأسُ العَقلِ بعدَ الإیمان بِاللهِ التَّوَدُّدُ, وَ اصطِناعُ الخَیرِ کُلُّ [أحَدٍ] بَرٍّ و فاجِرٍ.* مهربانی کردن با مردم اولین فرمان عقل پس از ایمان است و همچنین نیکی و دوستی کردنِ با مردمان چه نیکشان و چه بدشان . عیون اخبارالرضا, جلد2, باب 31, ص 31
[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:, در ساعت 21:26 | |
میلاد با سعادت هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت بر "آقا اباصالح" جمیع شیعیان حضرتش مبارکباد

حریمت قبله ی جانم/ بود حب تو ایمانم

تو را هر لحظه می خوانم/ رضا جانم، رضا جانم

منم مست ولای تو/ گدایم من گدای تو

نهادم سر به پای تو/ رضا جانم، رضا جانم

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در جمعه 15 مهر 1390برچسب:, در ساعت 21:13 | |
السلام علیک یا فاطمه ی معصومه(س)


روز میلاد توست و تو روشنی به ما هدیه می‏دهی و ما با دستانی پر از روشنی، از این حُسن بازمی‏گردیم؛ با دل‏هایی که در حوضچه چشمانمان با آب دیده تطهیر شده است.
روز میلاد تو هر روز در ما تکرار می‏شود، ای تکرار روشنی در روح و روان ما!
[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, در ساعت 15:58 | |
هشدارهای خداوند

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در شنبه 2 مهر 1390برچسب:, در ساعت 19:20 | |
ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق

شهادت ششمین نور از انوار الهی حضرتامام جعفر صادق (ع) پایگزار مذهب شیعه را خدمت شما و همه ی مسلمین بخصوص شیعیان تسلیت عرض می کنیم .

قال الصادق (ع) :
مومن به اندازه ی کارهای خوبش آزمایش می شود  پس هر که دینش درست و کارش نیکو باشد بلایش سخت گردد چرا که خداوند عز و جل دنیا را نه برای پاداش مومن قرار داده و نه کیفری برای کافر و هرکس دینش سست و عملش ضعیف باشد بلایش اندک باشد . ( بحارالانوار ۶۷ )
 

 

منبع:www.bayenat.parsiblog.com

 

 

امام صادق و شكل گيري مذاهب اسلامي


 

 ( سخنرانی حجة الاسلام ریاضت )چه کار کنیم که ایمان در ما ثابت شود ؟


 

سخنرانی ( قسمت اول )Download


 

سخنرانی ( قسمت دوم )Download


 

سخنرانی ( قسمت سوم )Download


 

سخنرانی ( قسمت چهارم)Download


 

 ( سخنرانی حجة الاسلام مؤمنی) 15 آبان 1386 - هیئت رزمندگان شمیرانات


 

سخنرانی ( قسمت اول )Download


 

سخنرانی ( قسمت دوم)Download


 

سخنرانی ( قسمت سوم)Download



 

 ( مداحی حاج محمود کریمی) 15 آبان 1386 - هیئت رزمندگان شمیرانات


 

مداحی قسمت 1


 

مداحی قسمت 2


مداحی قسمت 3

 

 داستانهایی کوتاه از زندگی امام صادق علیه السلام


 

ارزش صله رحم 


 

چه سخت است کسب روزی حلال 


 

 صدقه؛ کلید روزی


 

بردباری و بزرگواری


 

دعا برای مظلوم


 

کمتر از یک چشم بر هم زدن


 

ماتمکده (مرثیه سرایی) 


 

حاج منصور ارضی-روضه Download


 

حاج سعید حدادیان-روضه  Download1 - Download2


 

حاج محمود کریمی- روضه Download 1 - Download 2 - Download 3


 

حاج حسن خلج - روضه Download 1 - Download 2 - Download 3


 

حاج محمد طاهری - روضه Download 1 - Download 2 -Download 3 -Download 4 - Download 5 - Download 6


 

متفرقه - روضه Download

 

[+] نوشته شده توسط <

"امسافر منتظر"

> در پنج شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, در ساعت 22:0 | |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ

بسم رب الحسین ◄سلام دوستان ◄از اینکه "وبلاگ ما" را انتخاب کردید متشکریم... ◄امیدواریم لحظات خوشی را با ما داشته باشید... ◄عزیزانی که دوست دارند در این وبلاگ عضو بشن ، کافیه در قسمت ورود اعضا عضو بشن یه دقیقه بیشتر وقتتون را نمیگیره ◄شرایط عضویت هم اینه که شما وبلاگ یا سایت فعالی داشته باشید... عکس خانم و آهنگی که خوانندش خانم باشه و قالبهای خانم دار نذارین ( لطفا") ◄پس وقت را از دست ندهید و به جمع ما بپیوندید...
آرشيو
مهر 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
بهمن 1389
آمار
روز بخير كاربر مهمان!
آمار بازديدها:
افراد آنلاين:
تعداد بازديدها:

مدير سایت :
مسافر منتظر
شقایق آنامیس
لينكستان
دکتر پروانه کاظمی
استانداری همدان استانداری همدان استانداری همدان استانداری همدان
کیفیت جهانی/ تنوع محصول/ قدرت خرید بالا
‏*‏‏*یا مهدی‏(عج‏)‏‏*‏‏*‏
پاتوق پاتوق پاتوق پاتوق پاتوق پاتوق پاتوق
تبادل لینک اتوماتیک 1
تبادل لینک اتوماتیک
ستاره ی سهیل
السلام علیکم یا اهلبیت النبوة
ناگفته ها
پیشوای شیعیان
بیهوده متاز
موعودنامه أین الطالب بدم مقتول بکرببلا
دوازده امام
دولت کریمه امام زمان
نازنین زهرا (س)
پرسپولیسته
بهترین وبلاگ علمی و اموزشی
____________
تک برگی در سر برگ خاطره ها
چی توزی ه_______________اااااااااااااااا
بلوچ
تقرب به خدا "کد مداحی جهت وبلاگ"
فارس TV
ابزار جديد جعبه هاي صوتي براي وبلاگها و وبسايتها
اشتیاق دل
▄▀ وبلاگ شخصی مهندس محمدجواد میرزابیگی▀▄
ساخت بنر رایگان
تک نویس
بچه مثبت
پاسباد دفاع
محبان فاطمه (س)
دانلود مداحی از تمامی ذاکرین
خورشید
نمایندگی
افزایش رایگان آمار وبلاگ
خادم الشهدا
شيعه جنوب
مدرسه قرانی حضرت مریم (س)
بسیجیان حوزه 6
85-فتنه نیوز
84-قلب سلیم(تا زندهایم رزمنده ایم)
83-ܓܨܓܨ یارب این آدم خاکی تنهاست ܓܨܓܨ
82-یوسف زهرا 14
81-گنجينه ی واژگان پارسی
80-تسنیم
79-فروشگاه اینترنتی ارزان ایشاپ
78-صدای یک غریبه
77-نینوا
76-علقمه
75-گفتمان دینی
74-"منتظران ولی"
73-حقیقت پنهان
72-یا ابا صالح المهدی ادرکنی"بهتره بدونیم"
71-وبلاگ احمد امیدی
70-yashayish
69-اشعار پسری از پایتخت جهان
68-وبلاگ مریم پاپلی
67-زائرین پیاده ولایت عشق
66-گالري عكس هاي من
65-بردخون
64-جوانی در همین نزدیکی
62-متنوع ترین مطالب را در اینجا ببینید
61-لبیک یااباصالح(عج)
60-انتظار سبز
59- دل سوختگان حضرت رقیه (س)
58-سوختن پروانه ها در آتش
57-اسلاح اصلاحات
56-انتظار
55-تبدیل گچ به سیمان
54-مجله مجازی حقوق
53-..::: تفکـــــــــری زیبــــا :::..
52-مُتَرَصِّد
51-((امام علی(ع))
50-صدها بازدید کننده مجانی برای سایت و وبلاگ شما
48-..:::کلبه دختر پسرای عاشق پیشه:::..
47-دعاها و اذکار الهی
46-سبز علویان
45-خاکریز عشق
44-پایگاه فن آوری اطلاعات
43-گل لیلا
42-گل نرگس
41-علوم دامی دانشگاه شیراز ورودی 88
40-فان۹۸-دانلود رایگان اسمپر بلاگفا
39-مبل صفیر
-SMS36 / سرگرمی / اوقات فراغت / جوک
35-مهدویت
34-شیعه تولز
33-اباصالح
32-اجناس شگفت انگیز و ارزان
30-شهر مطلب
29-وبلاگ ائمه
28-سایت آگهی رایگان و نیازمندی های همدان
27-به سوی ظهور
26-کوفی مدعی
25-انجمنیها
24-یا حسین شهید
23-قلم دانش آموز
22-دختران با حجاب
21-چشم انتظارت
20-عاشقانه های من
19-وبلاگ هيئت فرهنگي مذهبي شهداي گمنام
18-چشم به راه
17-وبلاگ بچه های افغانی در ایران
16-حضرت آقا
15-خانه کتاب ایران (کالج کتابهای الکترونیکی و صوتی خانه کتاب) T I K B O O K
14-پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت
13-اللهم عجل لولیک الفرج
( آنامیس )
11-منتظر
10-بازتاب مسجدسلیمان*بازتاب ایران*بازتاب خوزستان*بازتاب اندیکا*بازتاب لالی*بازتاب هفتکل
9-به نام خالق هستی ها
8-امام رئوف
7-دستنوشته های یک مانی ...
6-اشک بر حسین (ع)
5-گل هر آرزو
4-مرجع راهنما و لینک باکس های مذهبی
3-"کمیاب ترین های دنیای وبــــــ"
2-[گل]##گل بهاری##[گل]
1-رهروان ولایت
0-" ترجمه آنلاين متن انگليسي شما "
00-عكسهاي گل انار
000-یاران امام زمان
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه





فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com


لينكدوني

نی نی شکلک
یک کلیک تا " امام رضا "
بازی تراوین
.
فروش کارت شارز
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
قیمت پرده اسکرین
تشک طبی فنری
کاشی سازی

آرشيو پيوندهاي روزانه


CopyRight| 2009 , mosafermontazer.LoxBlog.com , All Rights Reserved
Powered By Blogfa | Template By: LoxBlog.Com